روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

بی ربط های مرتبط

چهارشنبه, ۴ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۰۱ ب.ظ

در روزهای آلودگی هوای تهران، مکرر پیش آمد که به ارتباط یک سری موضوعات با موضوعات دیگر فکر کنم.

موضوعاتی که در ظاهر شاید بی ربط باشند، ولی واقعا مرتبطند.

 

اجازه بدهید به بعضی از این موضوعات به اختصار اشاره کنم.

 

مثلاً فکر کردم وقتی مردم خیلی جدی دغدغه و نگرانی تامین معاش دارند، انگار دیگر کسی یادش نمی آید که موسیقی فاخر چیست.

 

وقتی کسی که گفته نگران آنها است، نگرانِ نگرانی های شان نیست، دیگر نمی توان به آنها یادآوری کرد که کتاب خواندن واجب است و خاصیت دارد.

 

نمی توان انتظار داشت که بپذیرند هر ابزاری که در دسترس است، ابزار خبررسانی نیست و هر منبعی، منبع انتشار خبر نیست و هر خبری ارزش دنبال کردن ندارد.

 

وقتی مردم در دود و آلودگی غوطه می خورند نمی توان برایشان از شیوه های صحیح مدیریت صحبت کرد و اگر حرفی از مدیریت هست، همان صحبت همیشگی سوء مدیریت است و نه تشریح شیوه های درست مدیریت.

 

وقتی مردم از آینده ی فرزندانشان مطمئن نیستند و هیچ پشتوانه ی قابل اتکائی برایش سراغ ندارند، ارتباط شان با یکدیگر درست، و مبتنی بر ارزش هایی که باید باشد نیست.

 

نتیجه ی طولانی شدن این نگرانی ها و سردرگمی ها، به مراتب بدتر است.

 

کم کم به جایی می رسیم که کمتر کسی شجریان گوش می کند، کمتر کسی کتاب خوب می خواند، آدمها خیلی دیر حواس شان جمع می شود که آنچه از تلویزیون می بینند اغلب یک مشت جفنگ است و فیلمهایی که پرفروش شده اند، بسیاری شان مبتذل اند و کتابهایی که در تیراژ چندصدهزاری چاپ می شوند، کتاب نیستند، جزوه ی کنکورند، صفحاتی که بیشتر وقت شان را صرف مرور چندین باره ی آنها می کنند، هیچ ارزش افزوده ای فرهنگی و علمی برای شان ایجاد نمی کنند.

 

آدمهایی هم که منجی مردم در چنین اوضاعی معرفی می شوند، خودشان گرفتارانی هستند که چه بسا برای نجات خودشان از همین بلاتکلیفی ها راهی پیدا کرده اند به سوی صندلی های شیک و منصب های دهان پرکن و پزهای روشنفکری و مدرک های آنچنانی.

 

نمی توان به راحتی به آنها ثابت کرد، هر که در هر لباسی هست لزوما، حائز شرایط لازم برای پوشیدنش نیست.

 

فکرها، خیلی زیاد بود و همچنان هم ادامه دارد.

 

الغرض، در این شرایط، پدر بودن، مادر بودن، معلم بودن، مربی بودن، کار فرهنگی کردن، کار فرهنگی کردن، چه دشوار است!

نظرات  (۱)

سلام. وبلاگ فوق العاده ای دارین. باعث افتخار و خوشحالی ماست که شما یکی از کاربران سایت http://UrlMe.ir  باشید.

در این سایت شما می توانید با کوتاه کردن لینک های خود و انتشار لینک های کوتاه شده ، به صورت ویژه و حرفه ای درآمد کسب کنید.

منتظر حضور شما هستیم.

آدرس ما :   https://urlme.ir/on/urlme

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی