روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

خدا آزاد کرد، آباد نکرد

يكشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ب.ظ

ساعت ٦:٠٩ ‎ب.ظ روز چهارشنبه ۳ خرداد ۱۳٩٦

 
 

برای ما که سال های جنگِ دشمن و دفاعِ ما با دوران کودکی مان مقارن شده، جنگ و دفاع یک نوستالژی قوی و گاه غیر قابل توصیف است.

اوضاع روزگار جنگ تحمیلی با همه ی بدی هایش این خوبی را هم داشت که مردم همه ی شهرها و روستاها، یک دل بودند در تحمل روز های دشوار ِ از دست دادن ها و شاد می شدند از شیرینی روزهای خوب به دست آوردن و دوباره به دست آوردن.

هر شهیدی انگار عضوی از خانواده ی تک تک اهالی محله بود و هر جانبازی عزیز دل همه ی همسایگان و فامیل.

هر افتخاری در دفاع و بازپس گیری خاک، شادی همه را به همراه داشت ؛ همان گونه که هر اشغالی از سوی دشمن، اندوه بزرگ همه ی جامعه را.

آن سالها یکی از شیرین ترین خاطرات مشترک همه ی ایرانیان از زن و مرد و کودک و بزرگسال، آزادی خرمشهر بود. آزادی همه ی شهرها شادمانی داشت اما، خرمشهر جور دیگری بود؛ انگار پاره ی جگر همه ی مردم بود که آزادیش به نوعی از اولین فتح الفتوح های سربازان پاکباز وطن بود.

 

سوم خرداد 1361 که خرمشهر آزاد شد، کلاس چهارم ابتدایی بودم.

همه ی روزهای پس از آزادی خرمشهر و به خصوص در سالهای بعد از اتمام جنگ همه انگار منتظر چیزی بودیم که این روزها دیگر فراموشش کرده ایم.

همه مان فراموشش کردیم.

آبادی خرمشهر را می گوییم.

وقتی بچه ای ولی دوران جنگ را تجربه کرده ای به اندازه ی همه ی بزرگترها هم نفهمی، دست کم ادراک مشترکی از بعضی واژگان و استعارات آنها پیدا می کنی.

این گونه بود که با داشتن تنها ده سال به اندازه ی بزرگترها می فهمیدیم که «خرمشهر را خدا آزاد» یعنی چه.

اما، انگار همه ی این سالها باید منتظر می ماندیم که خدا نقش دیگری را هم به عهده بگیرد، همان خدایی که وقتی با سوء مدیریت هوای شهرمان آلوده می شود دم خفه شدن که می رسیم می آید و بادی و بارانی می فرستد و هوای نفس کشیدن مان را فراهم می کند، همان خدایی که هر وقت در هر کجا کم می آوریم، می آید و کمک مان می کند، خدایی که جبران همه ی نداشتن ها و نخواستن ها و نتوانستن های مان بوده، انگار باید پس از این همه سال که این اندازه درآمد و گردش مالی دراین کشور فراهم شده، از پس همه ی خوردن ها و بردن ها و سوء مدیریت هایی که رخ داده باید بیاید و خرمشهر و خرمشهرهایی را که آزاد کرده، آبادشان کند.

او که آزاد کرد خودش هم باید آباد کند.

از بندگانش که نا امید شده ایم.

 

خرمشهری که خونین شهر شد.

 

خونین شهری که خرمشهر شد

 

خرمشهری که آزاد شد؛ آباد نشد

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۲۵
علیرضا داداشی

پراکنده ها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی