فرصت کرونا - یک تصور کودکانه ی شیرین
کرونا، دارد خیلی قواعد از پیش تعیین شده و خیلی روال های عادی شده سالهای گذشته را به هم می ریزد.
کرونا، دارد خیلی قواعد از پیش تعیین شده و خیلی روال های عادی شده سالهای گذشته را به هم می ریزد.
در روزهای آلودگی هوای تهران، مکرر پیش آمد که به ارتباط یک سری موضوعات با موضوعات دیگر فکر کنم.
موضوعاتی که در ظاهر شاید بی ربط باشند، ولی واقعا مرتبطند.
تا اینجای سال 98 برای من در بر گیرنده ی تعداد قابل توجهی برنامه بوده که نیمه کاره مانده اند.
یا خودم برای شان برنامه ریزی داشته ام و رها شده اند، یا با دیگران قرارهایی گذاشته ام و نافرجام مانده اند.
امروز صبح شعله ی زیر کتری را روشن کردم تا قبل از بیدار شدن بقیه، بساط چای و صبحانه را ردیف کنم.
دیدم چند تکه ظرف از دیشب در ظرفشویی مانده، گفتم یک آبی هم به این چند تکه بزنم که یعنی حواسم به همسر هست.
در این پست، در قالب دو بخش، ابتدا یک نکته ی تازه را از اینستاگرامم نقل خواهم کرد و سپس به تصمیمات تازه ام برآمده از آن خواهم پرداخت.
چند سال پیش از این، مقاله ای در خصوص فساد اداری در کشور نوشته بودم و با این پرسش شروع کرده بودم که چرا با وجود داشتن 5 نهاد نظارتی در سطوح عالی کشور، باز هم از فساد در امان نیستیم؟
آخرش هم چندین راه حل اساسی و عملیاتی برای مقابله ی اثربخش با فساد هم در مرحله ی پیشگیری و هم در مرحله ی جلوگیری از گسترش فساد ارائه کرده بودم.
داشتم برای چندمین بار با موضوعی کلنجار می رفتم.
گفتم بنویسمش که هم ذهنم را از این آشوب نجات بدهم و هم شاید کسی نوشته ام را خواند و نظری داد و بعدها به گوش کسان دیگری رسید و ... بالاخره، روزی، اتفاقی افتاد.
ساعت حدود 7 و 15 دقیقه صبح جمعه، در صف نانوایی ماشینی ایستاده بودم.
هنوز پخت نان شروع نشده بود.
نانوا، کمی آن طرف تر در میانه ی مغازه روی صندلی نشسته بود تا نقاله گرم شود.
یک قاعده ی مهم وجود دارد که در باب قضاوت در مورد آدم ها - که علی رغم ادعای زیاد بعضی ها، گریزی هم از قضاوت کردن نیست - باید حواس مان به آن قاعده باشد: هر کس را در جایگاه های مختلف با شاخص های مختلف بسنجیم.