خاطرات سازمانی من: سخت گیر
من یک همکار دارم که بیش از یک دهه است با هم دوست هستیم.
من و او مثل هر دو انسان دیگری در عین شباهت، تفاوت هایی هم داریم که برایم جالب است.
من یک همکار دارم که بیش از یک دهه است با هم دوست هستیم.
من و او مثل هر دو انسان دیگری در عین شباهت، تفاوت هایی هم داریم که برایم جالب است.
یک قاعده ی مهم وجود دارد که در باب قضاوت در مورد آدم ها - که علی رغم ادعای زیاد بعضی ها، گریزی هم از قضاوت کردن نیست - باید حواس مان به آن قاعده باشد: هر کس را در جایگاه های مختلف با شاخص های مختلف بسنجیم.
قاعده ی حضور اول وقت در سازمان ما این طوری است:
صبح ساعت شروع کار ستاد 7:30 است ولی یک فرجه ی 15 دقیقه ای داریم که می توانیم از آن استفاده کنیم؛ به این صورت که،اگر تا 7:45 دقیقه هم برسیم تاخیر محسوب نمی شود ولی اگر 7:46 برسیم ، 16 دقیقه تاخیر محسوب می شود. تاخیرمان بعد از 7:45 معنی پیدا می کند ولی از 7:30 محاسبه می شود.
جمع تاخیرهای صبح می تواند 4 مرتبه باشد و روی هم رفته 2 ساعت.
بیشتر از این میزان، منجر به صدور نامه و درج در پرونده ی پرسنلی می شود.
یک سوال:
آیا این که یک بازیگر پول بدهد و نقش بگیرد،کاری زشت و ناصواب است؟
به نظرم، خیر!
لازم است بدانیم که برای موفقیت در هر کاری، تنها برخورداری از «علاقه» یا تصور برخورداری از علاقه - حتی تصور برخورداری از علاقه ی شدید و عمیق - واقعاً کافی نیست.
باید اسباب بزرگی همه آماده کنیم.
محتوای این پست تبلیغاتی نیست.
یعنی هدفش تبلیغ نیست؛ بیشتر از نوع شرح تجربیات موفق است، ولو این که می تواند تبلیغات هم باشد. و البته این خودش بالذاته بد هم نیست.