روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

سیاسی نبودن از اول ابتدایی

يكشنبه, ۶ آذر ۱۴۰۱، ۰۵:۵۹ ق.ظ

من متولد سال 51 هستم و وقتی انقلاب شد، در میانه ی کلاس اول ابتدایی بودم؛ بهمن 1357.

 

یک روز تصمیم گرفتم شعارهایی که از بچگی در ذهنم مانده و هر از گاهی مثل آهنگهای روی حافظه، لود می شود و بالا می آید را  روی کاغذ بیاورم؛ ولی اطرافیان منصرفم کردند؛ شاید چون در بحبوحه ی مسائل این روزهای 1401 این تصمیم را گرفتم، نگرانم شده بودند.

 

حالا می خواهم از منظری دیگر به این موضوع بپردازم؛ از منظر سیاسی نبودن یا همان جمله ی بلاتکلیف «من سیاسی نیستم.»

 

از شعارهای انقلابیون چیزهایی را همراه با موسیقی اش در ذهن دارم:

 

- تا شاه کفن نشود، این وطن وطن نشود.

- اگر به کشتار خلق، ادامه دهد این شاه ...

 

و بعد که شاه رفته بود: شاه فراری شده، سوار گاری شده 

 

دانشجوهای دخنر و پسری که دستهای شان را در هم حلقه کرده بودند و در دسته هایی خیلی شیک و منظم می رفتند و می خواندند: معلم شهید ما، دکتر علی شریعتی، جان به کفش نهاده بود، الا الا چه همتی! زنده باد نام او، نام او یاد او.

 

یکی از اتفاقاتی که همان کلاس اول ابتدایی شاهدش بودیم این بود که وقتی بعد از مدتی تعطیلی به مدرسه بازگشتیم، به جای عکس بزرگ شاه و شهبانو روی دیوار بالای تخته ی کلاس - که آن سالها تخته سیاه بود، عکس رهبر انقلاب را گذاشته بودند.

 

دیگر اینکه سر صف صبحگاه، به جای سرود شاهنشاهی (شاهنشه ما زنده باد ...) سرود جمهوری اسلامی (شد جمهوری اسلامی به پا ...) را می خواندیم.

 

اینها شروع ماجراهای سیاسی بود که در همان سالهای کودکی شاهدش بودیم.

 

نوشته های روی در و دیوار شهر، چیزهایی را به ما القا می کرد. مثلا این شعار که از قبل انقلاب جا مانده بود: بیطرف ها، بی شرفند. که وقتی معنایش را از مادرم پرسیدیم، واضح و ساده برایم توضیحش داد.

 

یا اینکه شعار سه بخشی: خدا،شاه،میهن، جای خودش را داده بود به: خدا،قرآن،خمینی؛اینجوری:این است شعار ملی،خدا، قرآن، خمینی.

 

سال سوم را هم که شروع کردیم، جنگ عراق با ما شروع شده بود. 

 

شعارهای سر صف صبحگاه و نماز جماعت، شعارهایی شد در دفاع از خودمان و کشورمان و رزمندگان مان، در کنار خط و نشان کشیدن و تف و لعنت به صدام یزید کافر که واقعا هم حقش بود.

 

بعدتر، نمی دانم سر صف صبحگاه چه برنامه ای بود که به تکبیر ختم می شد. سه بار الله اکبر و خمینی رهبر و بعدش تعداد زیادی مرگ بر ...، از ضد ولایت فقیه و آمریکا، شوروی، انگلیس، اسرائیل، و ... تا مرگ بر بنی صدر و بازرگان، پیر خرفت ایران (خرف را در تاکید به شکل خرفت تلفظ می کردیم.)

 

به مقطع راهنمایی که رسیدیم، یعنی بعد از سال 62 ، پنجشنبه ها روزی بود که برای کمک به جبهه ها بخشی از پول تو جیبی مان را اهدا می کردیم. البته دلخواه بود و بدون اجبار. وقتی صف ها راهی کلاس می شدند، شعار می دادیم پنجشنبه ها، پنجشنبه ها، روز کمک به جبهه ها و بعد جلوی راهرو ورودی هر کس تمایل داشت کمکش را داخل صندوقچه یا کیسه ای می انداخت.

 

***************

 

قصد ندارم همه ی شعارها را اینجا بنویسم، گرچه حتما روزی این کار را ولو در حد یادداشت های شخصی انجام خواهم داد.

 

حالا، شعارها، فحش شده اند؛ فحش رکیک! همان چیزی که نشانه ی بی ادبی دانسته می شود.

همان هایی که من و برادرانم حتی در جمع های پسرانه هم نمی گفتیم و نمی گوییم. بماند.

 

 

چیزی که هست این که نمی دانم چرا در همه ی این سالها (به عبارتی همه ی سالهای عمرم) شاهد این همه اتفاقات سیاسی بوده ام؟ 

چرا این همه شعار داده و خوانده و شنیده ام؟

چرا به این همه آدم ناخواسته توجه کرده ام، به بعضی فحش داده و به بعضی درود فرستاده ام؟

چرا این همه آدم در بین کلمات من به شکل شعار حضور داشته اند، از نخست وزیران شاه و خودش و اطرافیانش، تا رییس جمهور خودمان و کشور دشمن و کشورهای دوست دشمن و ...؟

 

من، کودک نه ساله ی کلاس سوم ابتدایی و بقیه ی دوستان یکی دو سال کوچکتر و بزرگترم، آیا مهندس بازرگان را می شناختیم و به او می گفتیم پیر خرف؟

آیا این شعارها و فحش ها و حمایت ها، آیا تبریک ها و تشکرها و لعن و نفرین ها، انتخاب ما بود؟  قطعاً، نه. 

 

آیا در صف نمازجمعه انتخاب ما این بود که از هاشمی بخواهیم رییس جمهور ما، موشک جواب موشک ؟

و بعد که جواب موشک را با موشک داد، در نماز جمعه ی بعدی بگوییم: رییس جمهور ما، تشکر تشکر ؟

 

اینها را می گفتیم چون یک نفر آن جلو یا لای جمعیت ایستاده بود و به خواست خودش یا سفارش دیگران این ها را با صدای بلند می گفت و ما هم گله وار تکرار می کردیم.

 

حالا، سالها و دهه ها گذشته، همچنان عده ای در صف نفرین و فحش هستند و تک و توک هم در صف تشکر و آفرین و به به!

 

شعارهای این روزها را چه کسی می سازد؟ چه کسی نشر می دهد؟ چه کسی تکرار می کند؟

 

******************

ما، نسلی هستیم که در 50 سالی که از عمرمان گذشته، دویست سال زندگی کرده ایم. به اندازه ی دویست سال ماجرا دیده ایم. 

در  همه ی این سالها کمرنگ یا پررنگ سیاسی بوده ایم چون سیاست از رگ گردن، از خدا، به ما نزدیکتر بوده است.

ما سیاسی شده ایم چون سیاست مداران چنین حواسته اند، نه که چیز لذت بخش و شیرینی باشد و علاقه مندش شده باشیم.

 

و این جمله ی من سیاسی نیستم و من از سیاست سر در نمی آورم، به نظرم - دست کم برای آدمهایی که در چهار یا پنج دهه ی اخیر در این سرزمین زیسته اند، یک جمله ی انتخابی است که گویندگان برای رها شدن از دغدغه های اعصاب خرد کن و به نظرشان بی نتیجه ی سیاسی انتخابش می کنند.

 

ما  ساکنان این سرزمین، سیاسی هستیم. از اول ابتدایی تا حالا.

 

 

* عکس را از ایسنا برداشته ام.

 

موخره:

این نوشته برای دوست عزیزی مثل هیوا شم و احتمالا بعضی کسان دیگه که نظرشون رو ننوشته اند، سوء تفاهم ایجاد کرده و من در پاسخ کامنت این دوست عزیز نوشتم که این توضیحات رو اضافه خواهم کرد.

 

زیباترین شعاری که این روزها شنیده ام، شعار اصلی این جنبش و حرکت گسترده یعنی «زن، زندگی، آزادی» بوده که حتی از معادل و مصرع دوم اون «مرد، میهن، آبادی» هم زیباتره. حتی برای دخترم که در همون سن و سالی هست که من سال 57 بودم، توضیحاتش رو داده ام. برایش گفته ام که چرا این شعار مردم شده و گفته ام ...( الان بچه ها هم سیاسی هستند.)

 

نکته ی دوم در مورد شروین و ترانه ی شگفت انگیز «برای ...»

بارها به دوستان و اطرافیان گفته ام که اگر کسی بعدها پرسید مردم تو سال 1401 چی می خواستند، نسخه ای از ترانه ی برای ..  پاسخی کامل برای این سواله: راستش حتی از درختهای پوسیده ی ولیعصر هم بی تفاوت نگذشته.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱/۰۹/۰۶
علیرضا داداشی

پراکنده ها

نظرات  (۳)

ممنونم آقای داداشی عزیز که وقت گذاشتید و بیشتر از نظرتون گفتید

با اینکه گفتید که نظر شما یا من یا امثال من نه تنها اثری نداره خیلی موافقم. حتی به گوش اونهایی که موثر هستن هم نمیرسه. پس اگه فایده یا ضرری داره صرفاً برای خودمونه.

چون من قبل از کامنت گذاشتن یا به طور کلی قبل از اظهار نظر زیاد به این فکر میکنم و نتیجه ش میشه اینکه زیاد حرف نمیزنم. 

این بار به هر دلیلی که باشه نظرم رو گفتم.

به هرحال چنین نقدهایی که گفتم رو نسبت به یه عده دارم.

متن شما رو هم چند بار خوندم. الان هم دوباره خوندم. نکته اصلی که چند بار روش تاکید کردید رو هم متوجه میشم (اینکه ما خواسته یا ناخوسته سیاسی هستیم یا بهتره بگوییم قبل از اینکه ما به سیاست کار داشته باشیم سیاست با همه چیز ما کار داره). بماند که به نظرم موضوع مهمی هم نیست. چیزی که به نظر من مهمه همون نکات ناگفته ای هست که توی توضیحات قبلی روشون تاکید کردم (برای مثال دیدن همه اعضا و جوارح هیولایی که باهاش طرف هستیم و موضع گیری شفاف در قبال اون و کاری کردن بر اساس میزان فهم و توانایی مون).

چون تنها اظهار نظر شما درباره این جنبش هم تقبیح فحش ها بود (یعنی همون موضوع 30 م آن هم با سرزنش به جای کنجکاوی و تحلیل) گفتم شاید بد نباشه نظرم رو بگم.

به هرحال من کسی که در میدان عمل با فحش رکیک خودش رو از اینور و اونور جدا میکنه و هیولا رو نشانه میگیره مفیدتر و محق تر از کسی میدونم که در میدان حرف، مودبانه بین اینور و اونور سرگردانه. (در ضمن فکر میکنم انحراف از شعارهای اصلی تا حدی برنامه خود هیولاست)

اگه باعث ناراحتی شما هم شدم عذرخواهی میکنم.. واکنش من صرفا بر اساس نوشته هاتون بود. ممکنه به دلایل زیادی بخشی از موضعتون رو نگید یا در کانتکست دیگه ای بگید. امیدوارم همونطور که به قشنگی گفتید امیدوارم این جانفشنانی ها و تلاشها بیشترین نتیجه رو بده.

پاسخ:
باز هم سلام.
این تنها واکنش من نبود، 
من تو جمعهایی با حضور موافقین و مخالفین این جنبش، حرفهام  رو گاه خیلی تند و گاهی کمی آهسته تر زده ام . 
در تنهایی هم برنامه ریزی هایی کرده ام، عذابها و بیخوابی هایی کشیده ام که اصلا در کنار کارهای بچه ها چیزی به حساب نمیاد.
می دونم که چندتا از دوستان مشترک مون  چند شبانه روز هم مهمان اوین بوده اند. از خودم خجالت می کشم.

به انحراف از شعار اصلی فکر نکرده بودم و ممنونم که تذکر دادی.

بعید می دونم بتونی باعث ناراحتی من بشی.

دوستت دارم و ارادتمندم.

راستی، یه چیزی بگم: جان وسط معامله گذاشتن دیر یا زود جواب می ده. اینو مطمئنم.

ممنونم آقای داداشی عزیز که جواب دادید

متاسفانه نمیشه پیام قبلی رو ریپلای کرد برای همین یک کامنت جداگانه میگذارم

ده ها شعار داده میشود

بدون شک زن زندگی آزادی معروف ترین شعار این جنبش هست. ولی شما نوشتید "حالا، شعارها، فحش شده اند؛ فحش رکیک! همان چیزی که نشانه ی بی ادبی دانسته می شود."

اینجا نوشتید شعارها فحش شده اند! نگفتید بعضی شعارها. نوشتید شعارها. اشاره ای هم به شعار های معروف تر نکردید

بعد نوشتید "همان هایی که من و برادرانم حتی در جمع های پسرانه هم نمی گفتیم و نمی گوییم. بماند.  "

توی استعاره من (تشبیه فحش به استخوان) این میشه همون مسئله معده. اگه پژوهشگر باشید یا براتون سوال باشه که چرا فحش داده میشه و علتش چیه توضیحات دیگری میدادید (به جای اینکه این شعارها به مذاق من و برادرها خوش نمی آید یا هر چیزی شبیه اون) مثلا ریشه یابی میکردید بدون سوگیری که اصلا فحش بده یا خوبی یا بی ادبیه یا هر چیزی.

همه این صحبتها بدون اینکه آگاه باشید بهش، از همون تفکر سنتی میاد که محمدرضا شعبانعلی در مورد آقای زیدآبادی گفت.  ناخواسته باورهای خودتون رو افشا می کنید. یک نفر با کلاشینکف بزنه توی پیشونی یکی، اون یکی فحش بده شما در مورد دومی صحبت میکنید! درسته بی ادبی خوب نیست ولی خوب و بد رو چکار دارید؟ کل ابعاد مسئله رو تحلیل کنید. حداقل مهمترهاش رو بگید نه اینکه 29 تای اول رو ول کنید برید سراغ 30 می که فحش بده و مختصات جغرافیایی محل فحش رو بدید. از خونهای ریخته چرا نمیگید؟ از هیولایی که دندانش رو توی گوشت مردم فرو کرده چرا نمیگید؟ فحش فقط گوشتون رو اذیت میکنه؟

شما احتمالا جواب طولانی دارید برای همه این صحبتها ولی میدونیم یک موضع گیری قاطع و مشخص ندارید. این وسط یکی به این ور میزنید یکی به اون ور. در نتیجه نه طرف مردم رو میگیرید نه کاری به ظالم دارید. وسط کربلا هم باشید در مورد کفش این آدم و فحشی که اون آدم داد و موارد حاشیه ای صحبت میکنید. کاری که خیلی ها از جمله زیدآبادی هم دارن انجام میدن.

علتش هم مشخصه

چون موضع گیری قاطع (که شجاعت بالایی میخواد) رو ندارن. نمیتونن چشم تو چشم اژدها بدوزن و بگن تو ناکارآمدی در نتیجه قاتلی فاسدی زشتی .... نمیتونن کامل برن سمت مردم عزادار رنجور فقیر که کرامت انسانی شون لگدکوب شده. به مردم میگن هیس! بی ادب نباش. یعنی اولویت 30 م. 29 مورد بعدی رو هم نمیبینن.

عذرخواهی میکنم بابت تندی ام. این روزها این رویکرد رو مفیدتر میدونم

پاسخ:
سلام.

 ایرادی نداره، مقایسه ی خودم با هر شخص دیگه رو هم بدون ایراد می دونم.

ولی چیزی که احساس می کنم در مورد نوشته ی من براتون این تعبیرات رو ایجاد کرده، تفاوت مقصود من از نوشتن، با انتظار شما از اونه.

من فقط خواستم بنویسم حاکمان این سرزمین ما رو سیاسی کرده اند، شاید چون به نفعشون بوده، یا فکر می کرده اند به نفع شونه.

هیچ وقت برای این کار از ما اجازه نگرفتند. پس ما همه سیاسی هستیم و استفاده از جمله ی من سیاسی نیستم فقط بهانه ی فرار آدمهاست.

اگه دیدگاهم برات مهمه، معتقدم اقلا الان در مقابل کسانی که ما رو سیاسی کرده اند، نباید غیر سیاسی باشیم.

اصلا موضوع اصلی من متن شعارها و سرودها نبود. اون کار رو که گفتم یه روزی بعدتر، انجام خواهم داد.

 من فقط خواستم بگم نگیم سیاسی نیستم.

به چپ و راست زدن و اینور اونور زدن و ترس و اینها رو نمی فهمم. نمی فهمم چون خودم مطمئنم که چنین بلاتکلیفی ندارم. شاید بگی اونهایی هم که اسم بردی از خودشون مطمئنند. ایرادی نداره.

استاد فرشاد مومنی می گفت، نوشتن جرات می خواد برای همین حتی خیلی از اساتید ترجیح می دن به جای نوشتن، شفاهی رفتار کنند. این حرف رو خیلی سال پیش ازشون شنیدم، شاید الان این هم از مصداق افتاده باشه.

هیوا جان، این که نظر من درباره ی این شعارها چیه، هیچ تاثیری در مسیر بچه ها نداره. من خودم با اصل ماجرا موافقم و تحسین شون می کنم. شاید این هم بی اثر باشه، چه می دونم؟

آخر این که هیوا جان، امیدوارم جانفشانی آدمهای شجاع که جواب داد، بعد این همه سال که همدیگه رو می شناسیم، بتونیم بنشینیم درباره ی این مسائل بیشتر حرف بزنیم. فعلا، کاش تیتر و محتوا رو یه بار دیگه بخونی و کاش سبک نوشته های قبلی من در اینجا و جاهای دیگه به چشمت بیاد.

ارادتمندم.

طبیعتاً هر کسی آزاد است هر صحبت و اظهار نظری داشته باشد و هر کسی هم آزاد است که در مورد آن صحبت هر اظهار نظری داشته باشد. پیش فرض من برای این کامنت این است.

اول خواستم یک کامنت مفصل بگذارم ولی بعد احساس کردم استفاده درستی از زمان و روانم نخواهم کرد اگر این کار را بکنم.

الان در بحبوحه یکی از مهمترین دوران های یک قرن اخیر هستیم. یا حداقل میتوانیم بگوییم که در زمانه بحرانی و پر ابهامی هستیم. من هر چقدر سعی کردم موضع گیری و نظر کلی شما را بفهمم متوجه نشدم.

کسی هم که موضعش در چنین روزهایی مثل روز روشن نباشد پدیده جالبی است که واردش نمیشوم به همان دلیلی که در مورد زمان و روان گفتم.

فقط یک نکته

شعارها الان همه فحش شده؟ فحشهایی که شما بدتون اومده؟

شعار این جنبش زن زندگی آزادیه

چرا به این اشاره نمیکنید؟

چرا به آهنگ مترقی "برای آزادی ..." اشاره نمیکنید که تقریبا خودجوش خلق شد

و ده ها شعار دیگه

چرا یه استخون توی غذا پیدا کردید و میگویید حتی معده من و برادارم این استخون رو نمیتونه هضم کنه. بماند که خود استخون هم اگه آگاه باشیم داخلش مغز استخون هست که خیلی هم مفیده! یه پژوهشگر میتونه روی خشم و طغیان و شعارهای حاوی فحش کار کنه نه کسی که یه استخون توی غذا پیدا کرده که با معده خودش و برادرها نمیسازه و در مورد زهری که دارن به کام ملت فرو میکنن هم صحبتی نمیکنه (چون سیاسی نیست! انتخاب کرده سیاسی نباشه!)

پاسخ:
سلام.
ممنون هیواجان که نظرت رو نوشتی.

جالبه که دیگران چنین واکنش و شاید چنین نگاهی به نوشته ی من نداشتند.
مگه من همه ی شعارهای دوران قبل رو نوشته ام که همه ی شعارهای الان رو بنویسم؟
کجا گفتم همه ی شعارها شده فحش و کجا گفتم بده چون معده من هضم نمی کنه؟

اشاره ی من این بود که این حرفها قبلا - و حتی الان - تو جمع های پسرانه هم که رد و بدل می شد، حرف پسندیده ای نبود، چطور شد شعار سطح خیابون و سطح جامعه و جمع های دختر و پسری؟ شعار یا فحش پایین تنه؟!

اشاره ی اصلی تر من این بود که ما رو از کودکی به زور مدرسه و همه ی جاهای دیگه ای که بودیم ،احتمالا به خاطر اینکه تو یه نظام شعار زده - متاسفانه - پرورش یافته ایم، قاطی سیاست و مسائل سیاسی کرده اند و این معنیش اینه که ماها نمی تونیم سیاسی نباشیم.

من که نوشته ام ادعای من سیاسی نیستم انتخاب کسانیه که به نظر خودشون اعصاب و حوصله ی حرف سیاسی رو ندارند،

من که در آخر نوشته ام موکدا تکرار کرده ام که ما اهالی این سرزمین همه سیاسی هستیم، با این حال، با این تاکیدات، و حتی بدون تاکید بر اونها چطور موضع من مشخص نیست؟

من مواجب بگیر تشکیلات فشل و ضعیف و ناعادلانه ی حاکم نیستم که طرفدار اون تشکیلات باشم، نظام حاکم رو در مقابل مردم این سرزمین بی مسئولیت، منفعت طلب و فاقد لیاقت جکومت بر مردم می دونم. 

قبول دارم نمی شه در این روزها نوشت و از «زن، زندگی، آزادی» ننوشت. نمی شه از شروین یاد نکرد که به نظر من ترانه اش، همه ی خواسته های مردم امروز تو کف خیابون هاست. برای همین موخره ای به مطلب اضافه می کنم و این رو توضیح می دم.

باز هم ممنون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی