نامه ای برای دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی
از ابتدای راه اندازی این وبلاگ قرار گذاشته بودیم که به مسائل مختلف از دید مدیریت نگاه کنیم و این را آن رو به رو، زیر لوگوتایپ اسمم هم نوشته ام.
از ابتدای راه اندازی این وبلاگ قرار گذاشته بودیم که به مسائل مختلف از دید مدیریت نگاه کنیم و این را آن رو به رو، زیر لوگوتایپ اسمم هم نوشته ام.
بهانه ی نوشتن این مطلب در این روز، درگذشت محمدعلی کشاورز است ولی موضوع آن در واقع مقایسه ای است بین فضای فرهنگی و هنری گذشته و حال.
سریال پایتخت که گویا به هر زور و ضربی از پربیننده ترین سریالهای یک دهه ی اخیر تلویزیون دولتی ایران است، بدی هایی دارد که هر بار کسی قصد طرح آنها را داشته، پشت حواشی مورد علاقه و بعضاً خود ساخته ی عوامل، از جمله خود محسن تنابنده به محاق رفته و تقریبا از دید عمومی جامعه افتاده.
پرداختن به حواشی جالب توجه، هم فرصت طرح هر گونه ایرادی از این نوع که خواهم نوشت را می گیرد، هم به پررنگ تر شدن سریال در دید عموم کمک می کند و هم به تبع آن کمکی به پربیننده شدن آن می کند.
کرونا، دارد خیلی قواعد از پیش تعیین شده و خیلی روال های عادی شده سالهای گذشته را به هم می ریزد.
مدتی است فکرم مشغول این موضوع است:
رفتارهایی که از آدمها می بینیم که اگر ضرورت برنامه ای یا حرفه ای شان نبود، شاید انجامش نمی دادند.
چند سال پیش از این، مقاله ای در خصوص فساد اداری در کشور نوشته بودم و با این پرسش شروع کرده بودم که چرا با وجود داشتن 5 نهاد نظارتی در سطوح عالی کشور، باز هم از فساد در امان نیستیم؟
آخرش هم چندین راه حل اساسی و عملیاتی برای مقابله ی اثربخش با فساد هم در مرحله ی پیشگیری و هم در مرحله ی جلوگیری از گسترش فساد ارائه کرده بودم.
دیروز برای شرکت در مراسم ختم یکی از بستگان خانمم به مسجد رفته بودیم.
نیم ساعت به پایان مراسم مانده بود که به مسجد رسیدیم. جایی در خیابان خاوران، حوالی فرهنگسرای خاوران.