در صفحه ی اینستاگرام پستی گذاشته ام به نقل از کتاب «یادداشت های روزانه جان سی مکسول» که دیدم جای پرداختن بیشتر دارد، گفتم اینجا هم کمی بیشتر درباره اش بنویسم.
چند سال پیش در یک نشریه ی الکترونیکی که محوریت کارآفرینی داشت و عنوانش «میلیاردرها» بود، مقاله ای نوشته بودم با این مضمون که «شروع رایگان یک کار، شروع یک کار رایگان نیست.»
گفته بودم از اینکه کاری را ابتدا رایگان شروع کنیم نترسیم؛ ولی همیشه رایگان ادامه اش ندهیم.
بهانه ی نوشتن این مطلب در این روز، درگذشت محمدعلی کشاورز است ولی موضوع آن در واقع مقایسه ای است بین فضای فرهنگی و هنری گذشته و حال.
نزدیک به 5 سال از یک سوپر مارکت در انتهای خیابان خرید می کردم.
مثل عمده ی مشتریان این نوع فروشگاه ها (فروشگاه کالاهای تند مصرف)، من هم اولین مقصدم برای خرید کردن به طور ذهنی و حتی فکر نکرده این مغازه بود.
چند سال پیش همکاری داشتم که از شرایط کاری اش ناراضی بود.
وقتی بعد از مدتها تلاش و پیگیری، توانست رضایت مدیران را جلب کند و با انتقالش به بخش دیگری از سازمان موافقت شد، انتظار داشتیم آنچه را در اختیار دارد به دیگران منتقل کند تا بعد از رفتنش کارهای آن واحد سازمان معطل نماند.
هم دانشکده ای بودیم در مقطع کارشناسی.
چهارتا دوست که همگی قبل از قبولی در دانشگاه دو به دو با هم دوست بودیم و تقریبا بچه محل و بعد قبولی در یک دانشکده زمینه ساز دوستی های بیشتر و طولانی تر بین مان شد و بعد هم که همگی در سازمانهایی مشغول به کار شده بودیم، این نزدیکی و ارتباط بیشتر شده بود. دو نفرمان حسابداری خوانده بودیم و دو نفر دیگر مدیریت.