مدتی است فکرم مشغول این موضوع است:
رفتارهایی که از آدمها می بینیم که اگر ضرورت برنامه ای یا حرفه ای شان نبود، شاید انجامش نمی دادند.
هم دانشکده ای بودیم در مقطع کارشناسی.
چهارتا دوست که همگی قبل از قبولی در دانشگاه دو به دو با هم دوست بودیم و تقریبا بچه محل و بعد قبولی در یک دانشکده زمینه ساز دوستی های بیشتر و طولانی تر بین مان شد و بعد هم که همگی در سازمانهایی مشغول به کار شده بودیم، این نزدیکی و ارتباط بیشتر شده بود. دو نفرمان حسابداری خوانده بودیم و دو نفر دیگر مدیریت.
فکر می کردم هیچ وقت کارمند نشوم، آن هم کارمند بانک؛ ولی شدم.
چطوری اش بماند برای بعد؛ شاید در مطلب جداگانه.
از یک جایی به بعد، باید یاد بگیریم که هر چیز که به عنوان «صفت خوب» یا «صفت بد» به ما آموزش داده شده، مطلق نیست. منظورم این است که همیشه و برای همه ی افراد استفاده از آنها پسندیده نیست.
مثلاً: تواضع
یک سوال:
آیا این که یک بازیگر پول بدهد و نقش بگیرد،کاری زشت و ناصواب است؟
به نظرم، خیر!
این یک واقعیت گریزناپذیر است که ممکن است محصول ما به هر دلیل باب میل مشتری نباشد و رضایتش را جلب نکند.
اما، لازم است توجه کنیم که در حالت عدم رضایت هم ممکن است واکنش های مختلفی از خود نشان بدهد.