روایت شخصی محمدرضا و خاطره من - 18 بهمن 93
آبان ماه سال ۷۰ به سربازی رفتم.
بعد از اتمام سه ماه آموزشی، براساس نمره ی دوره ی آموزشی مان، قرار شد خودمان انتخاب کنیم که در کدام محل خدمت را ادامه بدهیم.
آبان ماه سال ۷۰ به سربازی رفتم.
بعد از اتمام سه ماه آموزشی، براساس نمره ی دوره ی آموزشی مان، قرار شد خودمان انتخاب کنیم که در کدام محل خدمت را ادامه بدهیم.
سریال پایتخت که گویا به هر زور و ضربی از پربیننده ترین سریالهای یک دهه ی اخیر تلویزیون دولتی ایران است، بدی هایی دارد که هر بار کسی قصد طرح آنها را داشته، پشت حواشی مورد علاقه و بعضاً خود ساخته ی عوامل، از جمله خود محسن تنابنده به محاق رفته و تقریبا از دید عمومی جامعه افتاده.
پرداختن به حواشی جالب توجه، هم فرصت طرح هر گونه ایرادی از این نوع که خواهم نوشت را می گیرد، هم به پررنگ تر شدن سریال در دید عموم کمک می کند و هم به تبع آن کمکی به پربیننده شدن آن می کند.
پیش تر - در نیمه های سال جاری - مطلبی نوشتم با نام «نیمه ی سال نیمه کاره ها» در خصوص تفاوت خروجی های دو سالی که برای یکی شان برنامه ریزی داشتم و برای دیگری نه.
خواستم یادآوری کنم که زمان مناسب برای برنامه ریزی سال بعد، همین مواقع سال است.
حول و حوش همین روزها است که اتفاقا می بینم تعدادی از دوستان من هم مشغول برنامه ریزی سال بعد هستند.
اگر قبل از این چنین تجربه ای نداشته اید، شاید به عنوان یک مدل از این کار بد نباشد به همان پست که لینکش را هم بالا گذاشته ام مراجعه کنید.
موفق باشید.
در روزهای آلودگی هوای تهران، مکرر پیش آمد که به ارتباط یک سری موضوعات با موضوعات دیگر فکر کنم.
موضوعاتی که در ظاهر شاید بی ربط باشند، ولی واقعا مرتبطند.
برای آدمهایی که سکون و ماندگاری طولانی مدت در یک جایگاه و اشتغال بلندمدت در یک شغل را دوست ندارند، یا بعضی دیگر که چنین شرایطی را حتی تحمل هم نمی توانند بکنند، زیاد پیش می آید که در طول مسیر از خودشان بپرسند تا کی قرار است به این وضعیت ادامه بدهم.
حالا اگر چنین فردی در سازمانی، خانواده ای، گروهی یا به طور کلان تر در جامعه ای زندگی کند که وجه غالب کارها روتین هستند، تحمل شرایط خیلی دشوارتر و گاه غیر قابل تحمل خواهد بود.
تا اینجای سال 98 برای من در بر گیرنده ی تعداد قابل توجهی برنامه بوده که نیمه کاره مانده اند.
یا خودم برای شان برنامه ریزی داشته ام و رها شده اند، یا با دیگران قرارهایی گذاشته ام و نافرجام مانده اند.