خاطرات سازمانی من- تجربه ی بازنشستگی
وارد اداره شدم.
به روال جاری هر روزه، کامپیوترم را روشن کردم ولی سیستم بالا نیومد.
نام کاربری و کلمه عبور را می زدم ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد.
وارد اداره شدم.
به روال جاری هر روزه، کامپیوترم را روشن کردم ولی سیستم بالا نیومد.
نام کاربری و کلمه عبور را می زدم ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد.
پیش تر - در نیمه های سال جاری - مطلبی نوشتم با نام «نیمه ی سال نیمه کاره ها» در خصوص تفاوت خروجی های دو سالی که برای یکی شان برنامه ریزی داشتم و برای دیگری نه.
خواستم یادآوری کنم که زمان مناسب برای برنامه ریزی سال بعد، همین مواقع سال است.
حول و حوش همین روزها است که اتفاقا می بینم تعدادی از دوستان من هم مشغول برنامه ریزی سال بعد هستند.
اگر قبل از این چنین تجربه ای نداشته اید، شاید به عنوان یک مدل از این کار بد نباشد به همان پست که لینکش را هم بالا گذاشته ام مراجعه کنید.
موفق باشید.
تا اینجای سال 98 برای من در بر گیرنده ی تعداد قابل توجهی برنامه بوده که نیمه کاره مانده اند.
یا خودم برای شان برنامه ریزی داشته ام و رها شده اند، یا با دیگران قرارهایی گذاشته ام و نافرجام مانده اند.
در کتاب «مشتری بی صدا؛ چرا مشتریان ما را ترک می کنند؟» آمده است:
مشتریان ناراضی، همیشه شکایت نمی کنند؛ اغلب ما را ترک می کنند.
چند وقتی است دوباره می بینمش.
نگاهم نمی کند، یعنی سعی می کند ندیده بگیرد.
نمی دانم مرا نمی شناسد یا او هم مثل من ردی از دیدارهای آن سال ها در ذهن دارد و نمی خواهد بروز دهد.
یک نتیجه ی دیگر از کنجکاوی در رفتارها و الگوهای رفتاری آدم ها :
اول اقدام، بعد امکان سنجی.