مطالعه با ذهن باز
اخیرا تجربهای داشتم در حوزهی کتابخوانی که ترجیح دادم گرچه تکراری بود، باز بیتفاوت از کنارش رد نشوم و دست کم با شما به اشتراک بگذارم.
اخیرا تجربهای داشتم در حوزهی کتابخوانی که ترجیح دادم گرچه تکراری بود، باز بیتفاوت از کنارش رد نشوم و دست کم با شما به اشتراک بگذارم.
یکی از همکاران به سبب نوع مهارتها و تحصیلاتی که داشت باید از سازمان به طور موقت منفک می شد و به واحد دیگری می رفت؛ او آی تی می دانست و قرار بود برای واحد سازمانی ما، سامانه ای طراحی شود.
او رفته بود تا در واحد آی تی نماینده ی مطلع واحد ما باشد و به کمک بچه های آن واحد، سامانه را متناسب با کارهای واحد ما طراحی و تولید کنند.
کرونا، دارد خیلی قواعد از پیش تعیین شده و خیلی روال های عادی شده سالهای گذشته را به هم می ریزد.
در روزهای آلودگی هوای تهران، مکرر پیش آمد که به ارتباط یک سری موضوعات با موضوعات دیگر فکر کنم.
موضوعاتی که در ظاهر شاید بی ربط باشند، ولی واقعا مرتبطند.
امروز صبح شعله ی زیر کتری را روشن کردم تا قبل از بیدار شدن بقیه، بساط چای و صبحانه را ردیف کنم.
دیدم چند تکه ظرف از دیشب در ظرفشویی مانده، گفتم یک آبی هم به این چند تکه بزنم که یعنی حواسم به همسر هست.
در این پست، در قالب دو بخش، ابتدا یک نکته ی تازه را از اینستاگرامم نقل خواهم کرد و سپس به تصمیمات تازه ام برآمده از آن خواهم پرداخت.
ساعت حدود 7 و 15 دقیقه صبح جمعه، در صف نانوایی ماشینی ایستاده بودم.
هنوز پخت نان شروع نشده بود.
نانوا، کمی آن طرف تر در میانه ی مغازه روی صندلی نشسته بود تا نقاله گرم شود.