روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

مدیران به جهنم نمی روند

يكشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۷، ۰۳:۱۵ ب.ظ

مادرم ضرب المثلی  - شاید خودساخته - دارد که به کرات و به فراخور از آن استفاده می کند:

بمیره بدی که بره، خوب جاش بیاد.

 

این یک واقعیت است که در سازمان های دولتی، افراد یا مدیرند، یا نیستند.

 

- وقتی مدیر هستند که همه چیز هستند، حتا چیزهایی که تصورش را هم نتوانی بکنی،

- ولی وقتی مدیر نیستند، «برخورداری از حق زندگی سازمانی»، بزرگترین حقی است که از آن برخودار خواهند بود؛ که این خودش خیلی زیاد است.

 

دسته ی دوم از یک شانس دیگری هم برخوردار هستند که این خودش نسبت به مدیران - که این شانس را ندارند - یک امتیاز ویژه برای شان به حساب می آید.

این شانس که می توانند انتخاب کنند در یکی از دو دسته ی زیر به فعالیت سازمانی شان ادامه بدهند:

 

1- عده ای که همان بزرگترین حق را برای خودشان کافی می دانند؛

2- عده ای که زیرک تر هستند و برای رسیدن به دسته ی مدیران، به یک «حرف گوش کن» تمام عیار با چاشنی «جان برکفی» و «ازخودگذشتگی» تبدیل بشوند.

 

پس از آن که این افراد موفق شدند به دسته ی مدیران صعود کنند، بیشترین انرژی را معمولاً صرف این می کنند که هر روز به پیش کسوتان دسته ی مدیران شبیه تر و شبیه تر بشوند. هم از منظر «رفتار»، هم «گفتار» و هم در آن چه «طرز تفکر» نامیده می شود.

 

درباره ی «طرز تفکر» می خواهم اشاره کنم معمولا این افراد برای خودشان دو طرز تفکر دارند:

 

- یکی، طرز تفکری که متعلق به خودشان است و پایه ی همان تصمیم گیری است که بالاتر درباره شان نوشتم.

 

- یک طرز فکری هم دارند که «ذوب شدن مطلق در مدیر بالاتر» است؛ طرز تفکری که ضرورت شرایط، آنها را به سمت آن کشانیده است.

 

این همه تلاش برای چیست؟ برای رسیدن به چنین جایگاهی که بتوانند در کنار مدیر و شاید چند گامی پایین تر از او باقی بمانند ولی به هر حال بمانند.

 

مزایایی که بابت این ذوب شدگی دریافت می کنند، خیلی زیاد است:

اینان وارد لیست مشمولین مجموعه ای از دریافتی ها می شوند که با افرادی که خارج از این دسته هستند ولو هم سابقه یا حتا با سابقه ی بیشتر، اصلاً قابل قیاس نیست.

 

در بسیاری از مواقع کیفیت و درجه ی اهمیت کاری این افراد چندان بالا هم نیست ولی صِرف حضور در این فهرست، زمینه ساز برخورداری شان از این مجموعه دریافتی ها می شود.

 

مزایایی که در کوتاه و میان و بلند مدت در قالب دریافتی های نقدی، دریافتی در قالب امتیاز و فوق العاده و پاداش و سهام و حتی مزایایی از قبیل استفاده از امکانات رفاهی سازمان و .... به آنها تعلق می گیرد.

 

تنها چیزی هم که در این میان بی اهمیت و فراموش شده است، مناسب بودن نوع برخورد آنها با «منابع انسانی» است. 

 

در باب منابع انسانی، همین که در مواجهه با نیروی انسانی سازمان بلد باشند با لبخندی بر لب خودشان را دغدغه مند و حساس نسبت به منافع نیروی انسانی نشان بدهند کافی است و اصلاً قرار نیست در جلسات و برنامه ریزی ها و تصمیم گیری های شان به آنچه در ظاهر نشان می دهند پای بند باشند.

 

خلاصه ی تفکر حاکم بر این دسته این است:

یا با کارکنان باش و حذف شو، یا با مدیران باش و مثل آن ها.

 

اما، خروجی کار این قبیل مدیران این است که کارکنان از آنها راضی نیستند ولی خودشان و خانواده شان و مدیران بالادست شان به غایت از شرایط موجود راضی اند و خوشنود.

 

قرار هم که نیست کار مفید و درست و عادلانه و با کیفیتی انجام بدهند، از یک بخش سازمان به بخش دیگری از آن و از یک سازمان به یک سازمان دیگر بدون هیچ نگرانی و بدون لزوم حرفه ای بودن و کاربلد بودن و تلاش سخت منتقل می شوند و به مرور مسئولیت های شان سبک تر می شود و منافع شان بیشتر و بیشتر.

 

نهایتاً این که، اگر تمام کارکنان نادیده گرفته شده ی سازمان و تمام کسانی که حق شان خورده شده و تمام خانواده ها و منسوبین به کارکنان، بین تمام نمازها و در افطار تمام روزه ها و در مناجات تمام صبحگاه ها و عصرگاه های شان هم این ها را نفرین کنند، به هر حال مدیران به جهنم نمی روند.

 

این ها برای خودشان بهشتی ساخته اند که بیا و ببین.

 

فقط ،یادتان باشد کارمند سازمان دولتی نشوید.

 

نظرات  (۳)

۳۰ فروردين ۹۷ ، ۱۶:۰۲ ستاره اردانی زاده
درمورد مدیریت و قدم برداشتم برای تغیر  کتاب کوچکی به نام چه کسی پنیر من را جا به جا کرد واجب الخواندن است...
پاسخ:
سلام.
ممنون از شما.
چند سال پیش حقوق کمتر و امنیت شغلی پایین تر رو به کارمندی ترجیح دادم و از اداره دولتی اومدم بیرون (شرکت نفت)فارغ از مسایل مالی کم کم احساس میکردم که شخصیت و اخلاقم توی اداره تباه میشه و آدم دیگه ای شدم - متقلب و ریاکار و زیر آب زن و ترسو و از ترس اینکه به کل شخصیتم عوض بشه و عمرم تباه بشه اومدم بیرون. کم کم درآمدم بهتر شد ولی حفظ شخصیت و آرامش روانیم خیلی برام مهم تر از پول بود. در کوتاه مدت شاید به ضررم بوده ولی الان احساس میکنم زندگیم رو مفت و مجانی تباه نکردم. 
پاسخ:
سلام.
البته قدرت ریسک آدم ها - دست کم بنده - در مقاطع مختلف عمر و در دهه های مختلف سنی فرق می کنه.
چه خوبه که تصمیم ریسک دارمون رو در دهه های پایین تر عمر عملی کنیم.
قربانت.
۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۷:۲۳ سجّاد رحیمی مدیسه
اینکه چرا مدیران دست به خلاقیت و تغییرات اساسی نمی زنند ریشه در خیلی مسائل داره که بحث مفصلی داره اما مهم ترین دلیلش به اعتقاد بنده، نبود سیستم انگیزشی برای پاداش و ایده هاست...

و مساله بعدی اینکه در شرایط امروز ایران کارمندی دولت به اعتقاد بنده پادشاهی هست!
پاسخ:
سلام.
کارمندی دولت از دور دل می بره از نزدیک زهره.
واقعا خود کارمند دولت بودن چیز بدی نیست ولی فساد فراگیر  و اینکه انتخاب افراد بی لیاقت در راس امور سازمان های بزرگ دولتی تا این اندازه و البته بیشتر از این غیر تخصصی و غیر منصفانه است امری نیست که بشه از اون با بی تفاوتی گذشت.

ممنونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی