عالم دوست داشتنی خواب
عالم خواب را دوست دارم.
عالم خواب را دوست دارم.
نه برای اینکه بی خوابی بسیار کشیده ام؛ که آنچه بی خوابم کرده را از خواب دوست تر داشته و دارم.
نه برای اینکه آرامش می آورد؛ که آنچه برایش بی خواب شده ام، آرام ترم کرده و می کند.
نه برای اینکه فردا را با انرژی بیشتر بیدار خواهم شد؛ خوابیدن برایم انرژی نیاورده و نمی آورد.
عالم خواب را دوست دارم، نه برای هیچ چیزی جز این:
در خواب شجاع ترم،
از بلندی نمی ترسم.
از بلندی ها با لذت به پایین می پرم.
و سقوط نگرانم که نمی کند هیچ، از آن استقبال هم می کنم؛
بارها به پایین می افتم، می روم پایین ِ پایین ِ پایین، گاهی در زمین فرو می روم و می روم و می روم، آن اندازه که به دنیایی تازه وارد می شوم.
در خواب، شجاع ترم.
پرواز می کنم، پروازی بی وسیله و بی سبب، با دستانی که چون بال گشوده ام،
و سبک بالم.
و سبک بار.
در پروازهای خوابم همه را می بینم، همه مرا می بینند و من نه به سبکبالی ام و نه به سبکباری ام فخر نمی فروشم.
عالم خواب را دوست دارم،
عالم خواب، عالم آرزوهای دست نیافته ی من است.
و چه راحت دست یافتنی می شوند!
در بیداری رنج می برم و در خواب آسوده ام،
در بیداری زحمت می کشم و در خواب نتیجه می گیرم.
در بیداری از بلندی می ترسم و در خواب بلندپروازم.
آه ...
عالم دوست داشتنی خواب.