روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

خاطرات سازمانی من: تاخیر

يكشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۵۸ ق.ظ

قاعده ی حضور اول وقت در سازمان ما این طوری است:

صبح ساعت شروع کار ستاد 7:30 است ولی یک فرجه ی 15 دقیقه ای داریم که می توانیم از آن استفاده کنیم؛ به این صورت که،اگر تا 7:45 دقیقه هم برسیم تاخیر محسوب نمی شود ولی اگر 7:46 برسیم ، 16 دقیقه تاخیر محسوب می شود. تاخیرمان بعد از 7:45 معنی پیدا می کند ولی از 7:30 محاسبه می شود.

 

جمع تاخیرهای صبح می تواند 4 مرتبه باشد و روی هم رفته 2 ساعت.

بیشتر از این میزان، منجر به صدور نامه و درج در پرونده ی پرسنلی می شود.

 

 

 چند سال پیش، همکار آقای میان سالی بود که موهایش هم سفید شده بود ولی هنوز مجرد بود و با مادرش زندگی می کرد. در اصل از مادرش نگهداری می کرد.

 

یک بار معاون وقت اداره مان که خانمی بود مرا صدا زد و گفت که فلانی چندین ماه است که تاخیرهای زیادی دارد و رییس اداره خواسته برایش نامه بزند که به علت زیاد شدن این تاخیرها، او را در اختیار کارگزینی قرار بدهند.

 

پرسیدم شما کاری برایش نمی کنی؟

گفت چرا یک کاری کرده ام.

گفت از رییس فرصت خواسته ام. آن آقا را صدا زده ام و از او درباره ی علت این همه تاخیر سوال کرده ام. او ابتدا با بی تفاوتی و بی حوصلگی با موضوع برخورد کرده ولی وقتی برایش توضیح داده که می شود راهی پیدا کرد که قضیه بد تمام نشود، توضیح داده که مادرش که با او زندگی می کند، چند ماهی است که بد حال است، او باید هر روز صبح آمپولی برایش بزند و دارویی به مادر بدهد و بعد به سر کار بیاید . ساعت تجویز آمپول و داروها به گونه ای است که نمی شود تغییرش داد و توان گرفتن پرستار هم ندارد.

به این دلیل تعداد تاخیرهایش این اندازه زیاد شده است.

 

تصمیم معاون اداره این بود که رییس وساطت او را بپذیرد و او شخصا با پذیرش تبعات ناشی از تصمیمش، این اجازه را داشته باشد که تاخیرهای مربوط به آن دوره از لیست حضور و غیاب آن همکار پاک شود و البته تا زمانی که کار پرستاری اش از این شکل خارج می شود همچنان مجاز باشد آن روزی حدود یک ساعت را دیرتر به سر کار بیاید.

----

پی نوشت مهم:

این پست ویرایش که نه، در واقع سانسور شد.

 

بخش اول آن، خاطره ای جدید از خودم بود که بعد با ذکر خاطره ی حاضر، دو نوع تصمیم گیری را با هم مقایسه کرده بودم.

بخش اول، نه نکته ای داشت و نه خوب نوشته شده بود؛ که بیشتر به دلیل اول حذفش کردم وگرنه اگر موضوع فقط بد نوشتن بود، ویرایشش می کردم.

 

از همه ی خواننده های عزیز - به خصوص 70 نفری که تا پیش از این تغییر، پست را خوانده اند- پوزش می خواهم.

ببخشید.

نظرات  (۱)

والا تم کلی وبلاگ جنابعالی حاکی از کنترل بیرونی است دکتر جان.
خودتان منفعلانه، قربانی هستید و سیستم و دیگران، فعالانه بد هستند.
از قصد کمی بزرگنمایی کردم تا بتوانم مقصودم را انتقال بدهم.
آنچه آگاهانه در مورد خودتان احساس می کنید تفاوت دارد با آنچه واقعا جریان دارد.
پاسخ:
سلام.
حالا که خوب نگاه می کنم، می بینم حق با شماست.
شاید در نوشتن خاطره ها یا حتی در بقیه ی پست هایم، نگاه غالبم «نگاه انتقادی» است و سعی می کنم از زاویه دید «دانای کل» بنویسم و برای همین آنچه آگاهانه درباره خودم احساس می کنم با آنچه واقعا جریان دارد متفاوت است.
یعنی، وقتی خاطره ها را می نویسم که حتی تبعات بعدی آنها هم بروز کرده و من، قبل از اینکه به اطلاع خواننده ام برسانم، از تمام آن تبعات با جزئیات کامل مطلع هستم.
برای همین ... کلا حف با شماست.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی