سلبریتی بودن
یک قاعده ی مهم وجود دارد که در باب قضاوت در مورد آدم ها - که علی رغم ادعای زیاد بعضی ها، گریزی هم از قضاوت کردن نیست - باید حواس مان به آن قاعده باشد: هر کس را در جایگاه های مختلف با شاخص های مختلف بسنجیم.
ساده شده ی صحبتم این است:
من در جایگاه های مختلف، نقش های مختلفی دارم که لازم است در هر نقش با شاخص های آن نقش سنجیده شوم.
وقتی پدر هستم، انتظارات معقول از یک پدر یا به عبارتی شاخص های یک پدر موفق یا ناموفق باید معیار قضاوت درباره ی پدر بودن من باشد؛ وقتی در جایگاه همسر هستم، شاخص های همسر ملاک باشد و به همین ترتیب، شاخص های یک همکار، یک دوست و ....
اما یکی از موضوعاتی که به نوعی هم می تواند ریشه در عدم توسعه یافتگی فرهنگی و اجتماعی ما داشته باشد این است که وقتی از کسی به دلیلی خوش مان بیاید یا بدمان بیاید، در تمام نقش های دیگر هم او را تایید یا تخطئه می کنیم.
طرف در یکی از جایگاه ها نقش خود را خوب یا بد ایفاء می کند، و همین برای ما یعنی این که او در همه ی جایگاه های دیگر هم چنین رتبه ای خوب یا بد دارد.
تاسف بارتر این که گاه برای مهم ترین تصمیم گیری هایمان هم فردی را که به یکی از دلایل گفته شده قبول داریم، معیار تصمیم قرار می دهیم.
مثلاً، بی تعارف، جناب «پرویز پرستویی» از بزرگترین، توانمندترین و برجسته ترین چهره های بازیگری حال حاضر کشور ماست و به علاوه نشان داده که در حوزه ی فعالیت های اجتماعی و انسانی هم خیلی خوب عمل کرده است؛ چه زمانی که به دنبال آمپول و قرص و داروی جانبازان سرفراز از این اتاق به آن اتاق می رود، چه وقتی که کودک آزاری صورت می گیرد یا خانواده ای نیازمند است یا رفتاری غیر فرهنگی صورت می گیرد، او خالصانه و صادقانه و با تمام توان به میدان می زند و عمدتا هم موفق به حل معضل مربوطه می شود.
او تمام اعتبار و توان و انرژی اش را صرف مردمی می کند که همیشه خودش را یکی از آنها دانسته و می داند، حتی وقتی صحبت از یک بازیگر خانم پیش از انقلاب است که سالهاست خارج از کشور زندگی می کند و حالا پیر شده و نیازمند توجه است، پرویز پرستویی عزیز از او حمایت می کند.
پرستویی، یک چهره ی معتبر تاثیر گذار در جامعه است که همه ی اینها را با خرج کردن همه ی داشته های شخصی اش به دست آورده و پای همه ی طعنه ها و تهمت ها و توهین های کسانی که کاری جز این ندارند، ایستاده و مطلقا کم نیاورده است. این گونه که نشان داده فرقی هم ندارد موضوع داروی یک جانباز باشد یا آبروی یک خانم سرپرست خانواده، یا فراموش شدن خانم «جمیله»، یا رفتار نامناسب با مرحوم «ناصر ملک مطیعی» و «بهروز وثوقی».
پرویز پرستویی هنرمندی به روز و مردمی است که از کنار آنچه می تواند در آن ایفای نقش کند و مشکل گشا باشد، بی تفاوت نمی گذرد. درود بر او.
با همه ی اینها، یک سوال:
آیا حاضریم برای تصمیمات مهم شخصی مان او را معیار قرار دهیم و از او بخواهیم به جایمان یا برایمان تصمیم بگیرد؟
اگر بله، برای چه سطحی از تصمیمات؟
ببینید، این تصور ما که هر کس به هردلیل چهره است، می تواند آدم به درد بخور و مناسبی برای هر حوزه ای - مرتبط یا غیر مرتبط به حوزه ی فعالیت اصلی اش - باشد، یک اشتباه بزرگ است که تبعات عجیب و غریبی برای ما داشته.
نمونه ی این قبیل رفتارهای اشتباه را می توان در رای دادن مردم پایتخت به یک چهره ی ورزشی برای عضویت در شورای شهر دید. یا در رای دادن مردم شهری به بزرگی اصفهان به یک نفر که در کودکی اش بازیگر سریال مورد علاقه مان بوده برای اینکه او هم عضو شورای شهر اصفهان باشد، یا در این که وقتی نام یا لقب یک امام بر روی یک موسسه ی مالی قرار بگیرد، با خیال راحت همه ی سرمایه مان را می دهیم که ببرد و بالا بکشد.
طولانی ترش نکنم.
هر چهره ی شناخته شده یا هر سلبریتی ای که از یک حرکت یا یک فرد حمایت کرده، نقش خودش را به عنوان یک عضو شناخته شده ایفاء کرده و این ایراد ندارد ولی این که ما به سبب حضور آن آدم همان حرکت را تکرار کنیم یا نه، به خود ما مربوط است. می تواند اشتباهی بزرگ باشد یا تصمیمی درست. این اشتباه، به او ربطی ندارد به ما مربوط است.
کسی که به سبب حمایت یک سلبریتی به کسی رای می دهد که رییس دولت بشود یا نماینده ی مجلس بشود یا عضو شورای شهر، خواسته یا ناخواسته دارد اعلام می کند که من اولا، صاحب صلاحیت انتخاب برای خودم در امور مربوط و در اختیار خودم نیستم و ثانیا، آن چهره را دارای صلاحیت بیشتری برای تصمیم گیری به جای خودم می دانم. این همان است که به من مربوط است، نه آن شخص.
خاتمه ی عرضم اینکه من شخصاً، نه به سبب حمایت یک سلبریتی به کسی رای می دهم، نه به سبب اعلام پشیمانی او از رایش ، پشیمان می شوم و نه به سبب تحریم کردن او، تحریم می کنم.
من خودم را صاحب صلاحیت تصمیم گیری برای خودم می دانم؛ تبعات تصمیماتم را هم می پذیرم و کسی را هم تا به حال شریک اشتباهات خودم ندانسته ام.
یک توضیح مهم:
وقتی در جایگاهی هستم که دیگران از روی دستم نگاه می کنند، خیلی خیلی بیشتر مراقب رفتارم هستم. مثلا به این نگاه می کنم که تحریم افطاری رییس جمهور، آیا به نفع مستمندان خواهد شد یا به نفع کسانی که سالها است به دنبال منافع سیاسی خودشان در پی تخریب رییس دولت هستند؟
این تصمیم با تصمیم برای حمایت از یک هنرمندِ در تبعیدِ رنجور فرق می کند. فرق می کند چون جایگاه این دو متفاوت است و چون نقش من در هر جایگاه متفاوت است.
وقتی مخالفان یک رییس جمهور با تمام توان خود طی سالهای گذشته قصد تخریب و شکست او را داشته اند و حتماً می توانند از یک تحریم کردن من آبی گل آلودتر فراهم کنند تا ماهی بزرگتری بگیرند، شاید به افطاری نروم، ولی تصمیم خود را علنی و اعلام رسمی نمی کنم.