روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

خاطرات سازمانی من: اولین نفر

دوشنبه, ۷ آبان ۱۳۹۷، ۱۱:۴۲ ق.ظ

فکر می کردم هیچ وقت کارمند نشوم، آن هم کارمند بانک؛ ولی شدم.

چطوری اش بماند برای بعد؛ شاید در مطلب جداگانه.

 

بانک تجارت سال ها بود استخدام نداشت و آن سال تصمیم گرفته بود فقط لیسانسه  استخدام کند.

آزمون و مصاحبه علمی و مصاحبه ی گزینشی و بقیه ی مقدمات استخدام در یک سازمان رسمی و دولتی انجام شد و شدم مستخدم بانک تجارت.

 

روزی که برای شروع کار به کارگزینی مراجعه کردم، عده ای همزمان با من و عده ای از روزهای قبل به کارگزینی آمده بودند و همه در اتاقی جمع شده بودند تا حکم های استخدامی صادر شود.

 

همان روزی که ما رسیدیم، احکام ما و آنها که روزهای قبل آمده بودند صادر شد.  محل کار هر گروه از ما بسته به رشته ی دانشگاهی مان تعیین شد. یا امور مالی، یا اعتباری، یا بین الملل یا ...

 

یک بند دیگر هم داشت. مقرر شده بود هر کدام از ما چند ماهی به عنوان مأمور به شعبه برویم. نگاه پشت این تصمیم این بود که قرار است لیسانسه ها به ستاد بروند و بهتر است برای شناخت بهتر آنچه در صف بانک اتفاق می افتد، آشنایی کوتاه مدتی با فعالیت های شعبه پیدا کنند.

فرصت مغتنمی بود که باعث شد شخصاً خیلی چیزها را در مورد بانک و امور شعبه یاد بگیرم.

 

صبح فردا با نامه ی کارگزینی به مدیریت شعب منطقه ی 1 بانک رفتم تا شعبه ای که قرار است در آن کار کنم را معلوم کنند.

 

حدود 20 دقیقه ای زودتر از ساعت شروع کار خودم را به ساختمان میدان توپخانه رساندم. معرفی کردم نامه را نشان دادم و رفتم به سمت دفتر معاون منطقه. آن روزها مدیر ماموریت بود یا چه، نمی دانم. فقط می دانم که باید نزد معاون می رفتم.

 

باید منتظر می ماندم تا ساعت کار شروع شود و معاون تشریف بیاورد.

کنار دفتر جناب معاون، یک سالن بود که دور آن حدود 14-15 نفر می نشستند. این از میزهای دارای کامپیوتر و البته بقیه ی تجهیزات قابل برآورد بود. روبروی من روی یک مبل راحتی گوشه دیوار، آقایی نشسته بود که از سر و وضعش معلوم بود معاون او است.

 

برایم جالب بود که هنوز ساعت کار شروع نشده و هیچ کارمندی به جز خدمتکار نیامده، آن وقت معاون روی آن مبل داخل سالن کارکنان نشسته است، نه در دفتر خودش.

تصمیم گرفتم ناظر رفتارش باشم تا نکته ای اگر هست کشف کنم.

 

نکته را زود، پس از رسیدن نفر اول و دوم کشف کردم. نکته ای که با آمدن بقیه کارمندان تایید شد.

 

او اول همه آمده بود تا ناظر آمدن کارکنانش باشد. این که هر کسی چه زمانی می رسد؟ چگونه وارد سالن می شود؟ وسایلش را کجا می گذارد؟ با دیگران چگونه گفتگو می کند؟ اولین کاری که می کند چه کاری است؟ و ...

 

یکی می آمد با روی گشاده و با لبخند.

یکی می آمد با حالت خسته و بی رمق.

یکی دیگر با صدای بلند سلام می کرد.

دیگری همان اول بی حال و بی رمق کیف شخصی اش را روی مبل پرتاب می کرد. 

آن دیگری با شوخی با همکاران شروع می کرد. 

کسی داشت زیر لب غر غر می کرد که چرا کارمند است و باید بر خلاف فلان کس کله ی صبح به اداره بیاید.

 

 

برایم جالب بود که جناب معاون با یک زود آمدن و بدون این که رفتارش جلب توجه کند، در ابتدای صبح شناختی از حال و احوال آن روز کارکنانش پیدا می گرد. شناختی که در مرور زمان می توانست کامل تر شود و به شناخت شخصیت و الگوی رفتاری آن کارمند و مجموع کارمندان ختم شود.

 

چند نکته هم در این بین وجود دارد:

1- مطمئنا این کار وقتی مفید بود و جلب توجه نمی کرد که در زمان های پراکنده و بدون قرار مشخص و به شکل نامحسوس انجام می شد.

2- این تنها شیوه ی شناخت کارکنان نیست.

3- این شناخت، همه چیز را در باره ی کارمندان  نشان نمی دهد.

4- در هر محیط کاری و برای همیشه پاسخگو نیست.

 

نمی دانم چند نفر از کارمندان او متوجه این شگرد شده بودند. ولی برای من شخصاً آموزنده بود. اولین خودآموزی در اولین روز کاری در سازمانی بزرگ.

نظرات  (۱)

۰۷ آبان ۹۷ ، ۲۱:۵۱ محمد مقیسه
تو فضای مجازی یه عکسایی هست با این کپشن: "از اون نگاها که حواسش نیست" خب.
نمی‌دونم چرا یادش افتادم :) فقط تصور یادگیری نامحسوس شما از کسی که خودش در حال یادگیریه خیلی جالبه.
آقای داداشی عزیز این سبک داستانی شما دوست داشتنیه.
مقیسه هستم . جدیدا مطالبتون رو می‌خونم.
پاسخ:
سلام.
خوشحالم که اینجا هستید و ممنون از نظر محبت آمیزتون.
موفق باشید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی