درست مثل بابا کرم
سالها قبل، وقتی جوان بودم و مجرد، در چند مورد افاضه کرده بودم که:
چرا بعضیا وقتی به مراسم عروسی میان، نه دست می زنند، نه می خندند، نه شادند، همه اش مشغول حرف زدند هستند یا زل زده اند به یه گوشه ی سالن؟
بابا! هر چقدر هم گرفتاری و مشغله داری، باید بتونی تو مراسم دیگران که لطف کرده اند و دعوتت کرده اند، فکر و خیال رو بذاری کنار و تو مجلس مردم شاد باشی.
یعنی چی انگار نه انگار عروسیه. همه اش نشسته اند حرف از سیاست و اقتصاد و بازار می زنند.
ما هم رقصیدن بلد نیستیم و نمی رقصیم ولی دیگه موقع دست زدن، دست می زنیم.
اعتقاد راسخ داشتم.
*****
دیشب عروسی دعوت داشتیم.
دور میز نشسته بودیم.
خواننده داشت از آن ور آبی ها و اینور آبی های مشابه اونها و این وری های دارای مجوز و فاقد مجوز، از زیر زمینی و رو زمینی، از همه می خواند و عده ای از جوانان هم وسط سالن مشغول حرکات موزون و بعضا ناموزون بودند.
با همه ترانه ای از اندی و سندی و شهرام و ساسی مانکن، تا بهنام بانی و حمید هیراد و حتی محسن چاوشی، خودشان را تکان تکان می دانند و نیش شان تا بناگوش باز بود.
با خودم گفتم چه دل خوشی دارند اینها!
چه طوری رقص شون میاد؟
در نیمه های مراسم به خودم آمدم و متوجه شدم نه لبخند می زنم، نه شادم، نه حتی موقع دست زدن، دست می زنم.
سرم به داخل گوشی همراهم بود.
پدر خانمم هم همینطور، باجناقم هم همین طور.
گرفتاریم و مشغله داریم. آن اندازه که نمی توانیم در مراسم دیگران که لطف کرده اند و دعوتمان کرده اند، فکر و خیال را بگذاریم کنار و در مجلس مردم شاد باشیم.
یاد آن سالها و آن افاضات افتادم.
رفتار آدمها، در مقاطع مختلف، خیلی شبیه هم می شود. کافی است کمی صبر کنیم.
یاد حرف یک پیرمردی افتادم که روزگاری به جوانی می گفت: ما دیگه به امروز تو نمی رسیم؛ ولی تو انشاء الله به امروز ما می رسی.
ساسی مانکن و حمید هیراد و بقیه که تمام می شوند، نوبت ترانه های درخواستی می رسد: یکی کردی، یکی آذری، یکی رشتی. ترتیب اینها شاید یکی نباشد ولی آخر همه ی مراسم ها یک باباکرم چاشنی کار می شود.
در همه ی این موارد کسانی جز تو پیدا می شوند که با همه ی این ترانه ها به حرکت موزون مشغول شوند، البته تا روزی که گرفتاری و مشغله شان زیاد نشده باشد.
نوبت نخندیدن و نرقصیدن و دست نزدن هم انگار حتما به همه می رسد، درست مثل باباکرم که بالاخره نوبتش می رسد.
کامنت سوم:
چکیده شما این بود:
"چرا بعضیا وقتی به مراسم عروسی میان، نه دست می زنند، نه می خندند، نه شادند، همه اش مشغول حرف زدند هستند یا زل زده اند به یه گوشه ی سالن؟
بابا! هر چقدر هم گرفتاری و مشغله داری، باید بتونی تو مراسم دیگران که لطف کرده اند و دعوتت کرده اند، فکر و خیال رو بذاری کنار و تو مجلس مردم شاد باشی.
یعنی چی انگار نه انگار عروسیه. همه اش نشسته اند حرف از سیاست و اقتصاد و بازار می زنند.
...
نوبت نخندیدن و نرقصیدن و دست نزدن هم انگار حتما به همه می رسد"
مربوط به رقص نبود
من هم اشاره با آن نکردم
اما در جواب نظر بنده کلا درباره رقص و شاد نبودن درونی کسانی که می رقصند صحبت فرمودید
می دانم علت آن را
دنبال این بود که این موضوع را جایی بیان کنید
آنجا را فرصت مناسب دانستید