خاطرات سازمانی من: گزارش واقعی
در سازمانِ جدید تازه وارد حساب می شدم.
تهیه گزارش تحلیلی هفتگی از وضعیت حساب های سود و زیانی سازمان به من واگذار شده بود؛ گزارشی که پیش از من هفته های متمادی تهیه و ارائه شده بود.
به رسم روزگار جوانی تصمیم گرفتم تغییراتی در شکل و محتوای گزارش ایجاد کنم.
نتیجه این شد که در ابتدای گزارش «وضعیت سود و زیان» را قرار دادم که قبلاً در انتها می آمد، و بعد در بخش های زیرین، گزارش هر یک از اقلام عمده ی تشکیل دهنده ی درآمد و هزینه و زیر مجموعه هایش را.
در بخش «سود و زیان» هم بدون رتوش و سانسور، وضع بد سازمان را گزارش کردم.
شخصاً آن را برای مدیر بردم.
مدیر با دیدن گزارش تعجب کرد و پرسید: این چیه؟ چرا اینجوری؟
گفتم: به نظرم رسید شاید بهتر باشه اول وضعیت موجود را به شکل سود یا زیان ببینید، بعد به شرح هر کدوم از اقلام تشکیل دهنده که خواستید ببینید، مراجعه کنید.
استقبال کرد.
بعد توضیح دادم که وضعیت زیان ده سازمان را هم بدون سانسور آورده ام.
پرسید:چرا؟
گفتم : من وظیفه ی خودم می دونم که به شما که مدیر ما هستید وضعیت واقعی سازمان رو عیناً گزارش کنم و البته اگر مایل باشید می تونم گزارش دیگه ای هم تولید کنم که وضع ما رو خوب نشون بده؛ گزارش دوم رو در اختیار رقبا و هر کس دیگه ای که صلاح دونستید قرار می دیم.
قبول کرد؛ و البته هیچ وقت گزارشی از نوع دوم تولید نکردیم.
یک دلیل نقل این خاطره، هم زمانی با روز حسابدار بود.
دلیل دیگرش این بود که عرض کنم: یک جمله ی کلیدی را سالها پیش شنیده ام که در گزارش دهی و گزارش خواهی، خیلی برایم جایگاه ویژه ای دارد.
آن جمله این است:
بزرگترین خیانت را در حق حاکمان، کسانی مرتکب شده اند که هر وقت حاکم از اوضاع حکومت پرسیده، گفته اند: قبله ی عالم به سلامت باد! همه چیز به یُمن حضور پربرکت شما، روبه راه است.
جایی که من هستم گزارش دوم خواهان بیشتری داره. و مستقیما خودشون گزارش اول رو ویرایش میکنن و به گزارش دوم میرسن و کلی سند غیر واقعی زده میشه و کلی سند واقعی که باید زده بشه حذف میشه تا حساب و کتابهام به همون گزارش دوم برسن. بعد اینطوری خیالشون راحت میشه و میگن به به !
ممنون از خاطره ای که تعریف کردید. نگاهم رو تغییر داد.