روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

خاطرات سازمانی من: وجدان آسوده

دوشنبه, ۲ دی ۱۳۹۸، ۰۴:۰۲ ب.ظ

چند سال پیش همکاری داشتم که از شرایط کاری اش ناراضی بود.

 

وقتی بعد از مدتها تلاش و پیگیری، توانست رضایت مدیران را جلب کند و با انتقالش به بخش دیگری از سازمان موافقت شد، انتظار داشتیم آنچه را در اختیار دارد به دیگران منتقل کند تا  بعد از رفتنش کارهای آن واحد سازمان معطل نماند.

 

اما، برخلاف انتظار ما، او نه آنچه از سوابق و مستندات کارهای محوله شده به خودش داشت را به کسی تحویل داد، نه آموزشی به کسی داد که کارها را از کجا آغاز می کند و فرآیند و مراحل مختلف انجامش چگونه است.

 

می گفت: کارمند زرنگ کسی است که حداقل یکی دو تا از کارها را پیش خودش نگه دارد تا بعد از رفتنش کار بخوابد و بدین ترتیب مدیران ناسپاس متوجه شوند که به او نیاز داشته اند و او کم کسی نبوده است.

 

رفتارش برایم خیلی عجیب بود. 

 

1- اگر می خواهی بروی، متوجه شدن روسا بعد از رفتن تو چه مشکلی را از تو حل می کند؟ در ثانی، اگر کار بخوابد هم که به راحتی و بدون این که امتیازی برایت قائل شوند، ملزمت می کنند که برگردی و درستش کنی و به نفری دیگر انتقالش بدهی. پس دنبال اثبات چه هستی؟

 

2- اگر آنچه تو انجام می دهی مهم است، چطور نتوانسته ای تا زمانی که در بخش مربوطه مشغول به کار بوده ای این میزان از اهمیت را به مدیران ثابت کنی؟

 

من خودم، معیار رفتار اداری ام طی سالهای کارمندی - در هر پست و جایگاهی که بوده ام - این بوده که حواسم باشد شناخت و  حسی که خودم نسبت به جایگاه حرفه ای و مهارتی ام دارم، مهم تر از آن است که بخواهم کارها را تعطیل کنم تا چیزی را ثابت کنم.

 

از طرف دیگر، اگر طی دوران تصدی یک شغل، به اندازه ی کافی حرفه ای کار و رفتار کرده باشم، خودبه خود، جایی از کار سازمان با نبود من دچار نقص خواهد شد.

 

نهایتاً اینکه وجدان آسوده، ارزشمندترین هدیه ای است که درستکاری و با کیفیت عمل کردن با خودش می آورد؛ گرچه آن دوستم اعتقادی به این موضوع نداشت.

می گفت: حقت را نخورده اند تا بتوانی وضع من را درک کنی.

 

این را از کجا می گفت؟ نمی دانم.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی