مامور و معذور، مامور و مسئول
مدتی است فکرم مشغول این موضوع است:
رفتارهایی که از آدمها می بینیم که اگر ضرورت برنامه ای یا حرفه ای شان نبود، شاید انجامش نمی دادند.
اینکه هدف آدمها، برنامه های شان را تعیین می کند و برنامه ها رفتارها را یک روند شناخته شده و پذیرفته شده است. این نکته را هم باید مدنظر داشته باشیم که گاه سازوکار سازمانی و شرح وظایف، آدمها را به انجام برخی کارها مجبور می کند.
نمونه های متفاوت و در اصل پراکنده ای برایش در ذهنم شکل گرفته است.
- یک راننده ی تاکسی یا اتوبوس، اگر شغلش ایجاب نمی کرد، شاید دلیلی نداشت صبح تا شب در خیابان های شهر بچرخد و دود استنشاق کند و غرغر بشنود و شاید غرغر کند.
- یک حسابرس، یک قاضی، یک پلیس، اگر ضرورتهای شغلی اش نبود، شاید هیچوقت از آدمها حساب کتاب نمی کشید و شاید به آدمهای محترم مثل خودش نگاه کسی که باید پاسخگو باشد را نداشت.
- فلان شخص که مدیر رده ی عملیاتی یا میانی است، شاید اگر محدودیت هایی که ساختار مدیریتی دیکته کرده یا مدیران مافوق لحاظ کرده اند نبود، رفتارهایی از خودش نشان نمی داد که مورد رضایت طبع کارکنان واقع نشوند.
مثالهای بسیار دیگری هم برایش وجود دارد که ضرورتی برای طرحش نمی بینم.
نکته ی مهمی که اینجا وجود دارد و معتقدم نباید از نظر دور داشت این است که هر فرد در همان چارچوب دیکته شده، چه میزان اختیارات دارد و در استفاده از آن میزان اختیارات چگونه رفتار می کند؟
این بخش اخیر به خوبی می تواند نشان دهنده ی ویژگی های شخصیتی افراد باشد.
هر کس می تواند از تمام اختیاراتش برای تنگ تر کردن راه نفس آدمها استفاده کند، همان طور که می تواند با زیرکی و شگردهای مناسب از این اختیارات برای تلطیف فضا و برای بهبود روحیه آدمهایی که با آنها سروکار دارد بهره ببرد.
آدمها - اغلب - قادر به تشخیص تفاوت موجود بین رفتارهای دیکته شده و رفتارهای انتخابی فرد مقابل هستند. اگر هم قادر به تفکیک نباشند یا نخواهند باشند، مهم این است که کار درست از سوی او انجام گرفته است. کاری که معرِف و تقویت کننده ویژگی های ذاتی اوست.
نهایتاً:
«مامورم و معذور» بهانه ای است در دست آدمهایی که ترجیح می دهند از زیر بار تلاش برای بهبود شرایطی که خودشان بخشی از آن را ساخته اند فرار کنند.
توصیه ی دینی این است که همه ی ما در مقابل هم مسئولیم.