روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

سرباز فداکار نخواستنی

دوشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۹، ۰۲:۲۰ ب.ظ

در دوران سربازی ما اصطلاحی بسیار باب بود: «شانس خدمتی».

 

بعضی آدمها، مرام شان مرام درستی است ولی در جای مناسب خودشان قرار نمی گیرند.

گرفتار آدمهایی می شوند که آنها را به درستی درک نمی کنند و قدر آنها و  آن چه انجام می دهند را نمی فهمند.

مفهوم اصطلاح «شانس خدمتی» این بود که یا در خدمت سربازی شانس می آوری - که اگر قرار باشد بیاوری همان اول می آوری - و خوب و راحت و بی درد سر خدمت می کنی، یا بدشانس ِخدمتی هستی و یک دوره ی سخت و پر مشقت خواهی داشت.

 

علی رغم این که اعتقادی به شانس ندارم ولی فارغ از نامش، این وضعیت تا آنجا که من دیدم درست بود.

 

مثلا خود ما - من و هم دوره ای ها - 24 ماه خدمت کردیم که 18 ماهش  در منطقه جنگی بود و با اینکه دوران جنگ نبود ولی تعداد زیادی از دوستانم زخمی و شهید هم شدند چون در میدان مین در یگان مهندسی تخریب خدمت می کردیم.

 

هر روز صبح ها تا بعد از ظهر مین خنثی می کردیم، بدون هیچ گونه تجهیزات ضروری و ایمنی، بعدازظهر هم تا صبح نگهبان بودیم. چند روز در میان هم «پاس بخش» یا «گروهبان نگهبان» بودیم.

 

همه مان همه کاری می کردیم. چرا؟

چون تعداد نیروها در یگان ما کم بود.

 

در همان مقطع خدمت در مناطق شهری 27 ماه بود. ولی تا ما به پایان دوره برسیم، خدمت داخل شهر هم شد همان 24 ماه. راستش کمی بعد از اتمام خدمت ما، کلا سربازی شد 21 ماه.

 

حالا اینها را گفتم که حرف دیگری بزنم.

 

در سازمانها، خانواده ها، و حتی در  جامعه به شکل کلی اش هم این اتفاق می افتد که گاه کلی زحمت می کشی و فداکاری می کنی ولی دیده نمی شوی. گاهی هم هیچ کار خاصی انجام نمی دهی ولی شیرینی.

 

این یک غرغر نیست.

 

اینها را نوشتم که بگویم مدیر یک سازمان، مدیر یک کسب و کار، باید خیلی مراقب بروز چنین وضعیتی باشد.

در سازمانها هم اگر کمی وقت بگذاری و کنجکاوانه بررسی کنی، می بینی عده ای را که اکثر زمان ها در حاشیه ی امن بی خطری نشسته اند و موقع پاداش و مزایا که رسید، در لیست خوبها قرار می گیرند. و عده ای دیگر تمام وقت مشغول تلاش و کار هستند ولی پاداش و مزایای مناسبی دریافت نمی کنند.

 

می خواهم حساسیت ایجاد کنم.

 

چون در تجربیات واقعی خودم دیده ام که هم در بخش دولتی و هم در بخش خصوصی نسبت به این آسیب غفلتهایی صورت می گیرد. در حالی که یکی از مهمترین وظایف مدیر در هر سازمان این است که مراقب شایستگی ها و تلاش ها و علایق سازمانی (وفاداری سازمانی) کارکنانش باشد.

 

غفلت از این مهم در حوزه ی منابع انسانی باعث می شود افراد با انگیزه به مرور انگیزه شان را از دست بدهند و نتیجتا سازمان با افت کیفیت در عملکرد کارکنان و متعاقب آن افت کیفیت محصول مواجه خواهد شد.

 

ایجاد حس دلسردی و بی انگیزگی، می تواند به تبدیل سازمان ما به یک سازمان خنثی منجر شود و این یعنی رفتن به استقبال نابودی.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی