پاسخ سوال اول، پاسخ سوال دوم. در سوگ فرهنگ
بهانه ی نوشتن این مطلب در این روز، درگذشت محمدعلی کشاورز است ولی موضوع آن در واقع مقایسه ای است بین فضای فرهنگی و هنری گذشته و حال.
سکانس یک
چند سال پیش رضا رشیدپور در برنامه شبانه ی خودش از علی نصیریان پرسید اوقات فراغتش را چگونه می گذراند؟
یکی از مواردی که در پاسخ به این سوال به آن اشاره کرد این بود که فیلم می بیند و تئاتر و بازی ها را نگاه می کند تا ببیند بازیگری چه تغییراتی داشته که خودش را به سطح بازیگری جدید برساند. نکند جا بماند.
رشید پور با تعجب پرسید: شما با این سابقه ی درخشان، با این سطح از هنر هنوز نگاه می کنید ببینید سطح بازیگری به کجا رفته که خودتون رو به روز کنید؟
جواب علی نصیریان به سوال دوم، جالب تر از جواب سوال اول بود:
بله . نکنه خیال کرده اید همین که شما عزیزان استاد استاد به کار می برید و من رو استاد خطاب می کنید، من هم پیش خودم می گم خوب من الان استادم و در بالاترین جای این هنر هستم و همه چیزش رو بلدم؟! همچین چیزی نیست. بازیگری انتها نداره و همه ی ما باید مرتب مراقبت کنیم که جا نمونیم و درجا نزنیم.
سکانس دو
مهران مدیری خواننده ای بیبست و سه چهار ساله را به برنامه دورهمی آورده بود که بارها اشاره کرد پول پدرش حامی خوبی برای پیشرفت او در موسیقی بوده و هست.
در بخشی از برنامه، طبق روال ثابت، مدیری خواست که آن پسر بعد از شنیدن هر کلمه ای که او می گوید نظرش را بگوید.
مدیری گفت: پاواروتی.
خواننده ی جوان گفت که او را نمی شناسد.
وقتی مدیری کمی عصبی پرسید چطور خواننده ای هستی که پاواروتی رو نمی شناسی؟
جواب خواننده ی جوان به سوال دوم بسیار فجیع تر از جواب سوال اول بود:
من هم وقتی اولین کارم بیرون اومد، کسی من رو نمی شناخت.
گفتم فجیع تر از آن جهت که همچنان نشان داد نه تنها بزرگان موسیقی جهان را نمی شناسد، بلکه حتی متوجه تفاوت جایگاه خودش به عنوان یک خواننده جوان تازه کار وابسته به پول بابا، با یک ابر هنرمند دردکشیده و خاک هنر خورده ی جهان هم نیست.
لبخندها و ذوق کردن های پسر جوان در تمام طول برنامه نشان از این داشت که خیلی خوشحال است که از امشب که مهمان مدیری شده، مشهورتر خواهد شد.
این که در عرصه ی هنر این سرزمین چه اتفاقی افتاده که از نسل هنرمندانی شامل پنج تن سینما ( که چند تن دیگر را هم باید به آنها اضافه کرد) به این نسل از هنرمندان رسیده ایم، این که چه کسانی به عمد یا به سهو کاری کرده اند که هم سطح ارائه ی هنر و هم سطح سلیقه ی هنری نسل جوان این اندازه افت پیدا کرده، دغدغه ای است که ترجیح می دهم در فرصتی مناسب تر که حوصله ای اساسی و فرصتی فراخ داشتم به آن بپردازم.
ولی اینها را نوشتم چون اصلا نمی توانم این همه افت و تنزل جایگاه های حرفه ای و فرهنگی و هنری را به تنهایی هضم کنم و بعد هم چون خیلی در طراحی برند و جایگاه خودم به این مسائل فکر می کنم، بد ندیدم که اینها را بنویسم و یادآوری کنم که این تنها حوزه ی افت پیدا کرده نیست.
در بین استادان خودشیفته و البته صاحب کتاب این روزمان هم داریم کسانی را که متوجه نیستند زبان نوشتاری رایج در پیام رسانها و شبکه های مجازی، یک انتخاب درون گروهی بین افراد بوده که اصراری بر رسمی بودن زبان انتخابی بین خودشان نداشته و ندارد ولی این اصلا زبان مناسبی برای انتشار یک محتوای رسمی مثل کتاب و مقاله و نوشتار و حتی گفتار رسمی نیست.
خیلی نگرانم :
کاخی که فردوسی بنا کرده، نه از باد و باران که از جفای یاران گزند خواهد دید.
این را هم قبل از مردن بنویسم و تمام:
برای قومی که تمسخر زبان و فرهنگ و شخصیت های مهم و تاثیرگذار سرزمین شان برای شان جوک و لطیفه است، حتما می تواند فرهنگستان زبانی وجود داشته باشد که غلامعلی حداد عادل رییس آن باشد و گل واژه تجویز کند.
علیرضای عزیز؛
از اینکه فرد دغدغهمندی مثل تو پیدا میشه و در مورد این موارد اینطور فکر میکنه، خیلی خوشحالم.
دنبال کردن موسیقی، از آن چیزهایی هست که هم سن و سالهای منِ ۲۲ ساله، اون رو در بین قطعات تتلو و امثالهم دنبال میکنند. بهگونهای،هر چه محتوی مبتذلتر، هوادار و خواهانش هم بیشتر! حالیا، نوای ربنای شجریان و علیرضا افتخاری و بتهوون و موتزارت، باید در خفای افکار شبهمدرن امروزی، و متعصب امروزی، خاک بخورن.
صد افسوس. و تاسف