یک جایی همان اول کار؛ حرفه ای گری
چند سال پیش در یک نشریه ی الکترونیکی که محوریت کارآفرینی داشت و عنوانش «میلیاردرها» بود، مقاله ای نوشته بودم با این مضمون که «شروع رایگان یک کار، شروع یک کار رایگان نیست.»
گفته بودم از اینکه کاری را ابتدا رایگان شروع کنیم نترسیم؛ ولی همیشه رایگان ادامه اش ندهیم.
حالا بعد از چندسال اشتغال به کارهای مختلف در حوزه ی تدریس و تولید محتوا و کمی مشاوره، و پس از آشنایی با شیوه های گوناگون قیمت گذاری خدمات همچنان نظرات آن سالهایم را درست می بینم.
به علاوه ی این که دریافته ام باید یک جایی در همان اوایل مسیر به کارفرما این را تفهیم کنم که من رایگان کار نمی کنم.
البته یک بحثی هست از جنس معرفی برند شخصی و استراتژی های توسعه ی بازار و اینها که به آن هم توجه دارم ولی اتفاقا بر همین اساس، دیگر تعداد کارهای رایگانی که می پذیرم خیلی کاهش پیدا کرده و به عبارتی انتخاب می کنم که کدام کار را رایگان انجام بدهم، کدام را پولی و برای هرکدام چه قیمتی تعیین کنم.
اینها را نوشتم چون به این نتیجه رسیده ام که بعضی دوستان رایگان کار کردن های مرا نشانه ای از ناقص العقل بودنم تصور می کنند.
در سالهایی که تازه کار تخصصی را شروع کرده بودم، رقم پیشنهادی ام تقریبا در حد صفر بود.
در همان مقاله ی الکترونیکی هم ذکر کرده بودم که کارم را در زمان دانشجویی (مقطع کارشناسی) در عهد تیرکمون شاه، با ساعتی 600 ریال به عنوان کمک حسابرس آغاز کردم که به عنوان شروع، در عهد خودش یک انتخاب جسورانه بود به نحوی که توسط همکلاسی ها سرزنش می شدم که مثلا نرخ بازار را خراب کرده ای و ... بماند که اکثرشان تا پایان دوران دانشجویی نتوانسته بودند شغل مرتبط پیدا کنند و نرخ بازار را جابه جا کنند.
خیلی زیاد و تخصصی و جدی کار کردم به گونه ای که در یک بازه ی زمانی چهارساله، خودم را به موقعیتی رسانده بودم که شخصاً تعیین می کردم مبلغ قراردادم چقدر باشد و اگر در حد انتظارم نبود، نمی پذیرفتم. رقم قراردادم در طی چهارسال، بیست و پنج برابر شده بود. البته قطعا دیگر همان محل قبلی مشغول نبودم.
برای تبدیل شدن به کسی که دوست دارم، تلاش بسیار و بی وقفه ای کرده ام و می کنم؛ چون هنوز به آنچه می خواهم نرسیده ام.
در تمام سالهایی که وارد رشته ی کسب و کار و بازاریابی شده ام، خوشه چینی کرده ام.
همزمان با تدریس، تحصیل کرده ام و در هر دوی این وضعیت ها مرتب خوانده ام و نوشته ام. از شرکت در دوره های غیردانشگاهی و سمینار و وبینار هم دریغ نکرده ام.
به سختی با محافل علمی و آدمهای تاثیرگذار رشته ام ارتباط گرفته ام.
از انجام کار و برگزاری کلاس و کارگاه رایگان هم فروگذار نکرده ام.
هنوز کلاس می روم، دوره شرکت می کنم، پول خرج می کنم، وقت می گذارم، می خوانم و می نویسم، از کار اصلی ام می زنم، از ساده ترین و معمولی ترین لذتهای زندگی می گذرم تا به نقطه ای که برایش برنامه ریزی کرده ام برسم.
و این نقطه هر روز فاصله اش از من بیشتر و بیشتر می شود؛ ماراتنی نفس گیر.
راستش همه ی این کارها را می کنم، ولی دیگر بیگاری نمی کنم.
مدتی است قرارداد داشتن و نرخ تعیین کردن قبل از انجام کار و قبول پروژه برایم اهمیت پیدا کرده و همان اوایل کار این نکته را اعلام می کنم .
مگر در موارد خاص که کاملا به طرف مقابل و جایگاهش ربط دارد.
بیگاری:
طی سالهای گذشته در طول مسیری که اشاره کردم، دوستان عزیزی بوده اند که با هدف تعامل جلو آمده اند و با توافق نفع دو سویه. ولی وقتی به خروجی رسیده ایم عواید حاصله منصفانه و طبق انتظار نبوده.
نمونه:
همین چند وقت پیش، کسی از طریق دوستی معرفی شد که مشاوره می خواست برای تاسیس موسسه ی مهارت آموزی در یک شهری در استان سمنان.
صحبتها را کردیم، مستنداتش را گرفتم، بررسی کردم، مراحل قانونی تاسیس و ثبت، وضعیت بازار آموزش و موسسات آموزشی و به طور ویژه مراکز مهارت آموزی در شهر و استان شان، و نگاه مردم آن منطقه به موسسات مهارت آموزی و ... را بررسی کردم.
خلاصه چند جلسه ای داشتیم و تلفنی هم بخش های از کار را پیش بردیم.
در یکی از تماس ها خیلی محترمانه و خیلی رسمی گفتم که برای ادامه ی کار لازم است قرارداد تنظیم کنیم و البته در ادامه ی کار در طی مسیر آینده، چنانچه صلاح بدانند، می توانم مشاورشان در پیشبرد برنامه ها باشم.
با روی باز پذیرفتند. ولی دو روز بعد طرف در واتس اپ پیام داد که خودش با فلان جا و بهمان جا قرار مذاکره گذاشته و اگر برای ادامه ی ماجرا نیاز به مشاوره و حضور من داشت تماس خواهد گرفت.
رفته که تماس بگیرد.
شاید رایگان کار کردن اول کار ارزش کارتان را پایین اورده