خاطرات سازمانی من:سوال همکار جدید
همکار جوان، امروز همان سوالی را پرسید که قدیمی ها تا چند سال قبل می پرسیدند.
جوابی که به او داد، کسی به قدیمی ها نمی داد.
جواب تا یکی دو دقیقه شوکه اش کرد. بعد، تا حدی قانع شد؛ البته تا حدی.
سوالش این بود:
- واقعا مدیر تازه الان دارد می رود جلسه؟
ساعت 7 شب می ره جلسه، کی بر میگرده؟ کی می رسه خونه؟ پس تکلیف خونه و زندگیش چی می شه؟
جواب این بود:
* شما دلت برای خودت بسوزه.
- یعنی چی؟
* یعنی این که این تویی که هر شب ممکنه دیر بری خونه و هر روز تعطیل ممکنه لازم بشه بیایی سر کار و آخرش هم احتمالا هیچی.
- ایشون چی؟
* ایشون حداقلش اینه که بعد یه سال اینجوری کار کردن، یه سفر خارجی می ره، یه خونه ی خوب و یه ماشین عالی و یه حقوق ماهی چند ده میلیون تومان می گیره ، می بره خونه در خدمت زن و بچه اش.
- یعنی این زندگی نکردن ها با یه حقوق فلان اندازه و ماشین و خونه ی خوب جبران می شه؟
* اگر هم جبران نشه، باز وضعش از تو بهتره که با همه ی این نرفتن ها و زندگی نکردن ها، همین جبران حداقلی رو هم نداری.