روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

وقتی من نق می زنم

يكشنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۴۷ ق.ظ

در این 20 و خرده ای سالی که در سازمان های کوچک و بزرگ مشغول کار بوده ام، از دولتی و خصوصی و نیمه دولتی و وابسته به نهاد گرفته تا خصولتی (خصوصی دولتی شده) تقریباً با همه نوع سازمانی آشنایی پیدا کرده ام؛ یا شاغل آنها بوده ام یا به سبب دورانی که حسابرس بوده ام با آنها سر و کار داشته ام.

در این بین آدم های زیادی آمده اند و رفته اند که من با نوع نگاه خاص خودم متوجه نکات مهمی از این رفتن ها و آمدن ها شده ام.

از جمله، دو مورد زیر که خاص سازمان های دولتی است. چه آن دسته که هنوز اسماً و رسماً دولتی اند و چه آنها که گمان می کنند به سبب فروش بخشی از سهام شان در قالب اصل 44 قانون اساسی خصوصی شده اند. که اینها اسماً خصوصی اند گرچه رسماً - به سبب نوع نگاه مدیران شان - همچنان دولتی باقی مانده اند:

 

1- بعضی مدیران، مدیر بوده اند، مدیر هستند، مدیر هم خواهند بود چون قرار بوده باشند.

اینها با هر روش اخلاقی و غیر اخلاقی، انسانی و غیر انسانی، مدیر هستند. صد البته  که خودشان توجیهات شیک و مجلسی خیلی زیادی برای این کارشان دارند که اصلا وجهه ی غیر اخلاقی و غیر انسانی ای که من به آن اشاره کردم در آن توجیهات معنایی ندارد.

 

نمی دانم خودشان هم می دانند که بدون این باند بازی ها و ارتباطات عجیب و غریب، چیزی نیستند یا نه؟

 

در هر حال لباس شیک شان، ماشین و راننده و خانه و ویلای فلان و «آقای مدیر»، «آقای مدیر»ی که پشت اسم شان قرار گرفته گاهی آن اندازه جذابیت ایجاد کرده که غرق در کیف و خوش گذرانی هستند و چه از این بهتر؟

 

2- دسته ای از کارمندان هستند که اجازه دارند نق بزنند. و من صرفا همین یک فقره را برای شان مجاز می دانم.

این ها فقط مجازند نق بزنند چون انتظار دارند با نق زدن به حقی برسند یا حقی که برای خودشان قائل هستنتد را از گلوی مدیران بی لیاقت شان بیرون بکشند.

 

این ها، ظاهر رفتارشان خیلی شبیه رفتار من  - از جمله - در همین متن است ولی یکی از فرق های من با آنها این است که اولاً، با تمام توان در دوران گذشته کار کرده ام و چه وقتی که پست ریاست داشته ام و چه وقتی که به خواست خودم پستِ کوفتی را تحویل داده ام و کارشناس شده ام،

ثانیاً همواره - پیش ، در حین و پس از رها کردن پست کذایی - در اشتغالاتی غیر از یک کار ِ روتین ِ کارمندی اشتغال داشته ام.

 

کارهایی که فارغ از میزان درآمدشان، دو ویژگی مهم داشته اند:

 

1-  پاسخگوی دغدغه های من بوده اند و هستند.

2- در راستای توانایی های من و کمک کننده به ارتقاء آن توانمندی ها بوده اند و هستند.

 

پس من اگر نق می زنم، این تنها اختیاری نیست که از آن برخوردارم.

- اگر به شیوه ی مدیریتی ایراد می گیرم، خودم شکلی را که درست عنوان می کنم، اجرایی می کنم.

- اگر به ناتوانی مدیری اشاره می کنم، خودم - نه تنها در سر کلاس درس که در انجام کارهایم - شکل درست تر آن را عملیاتی می کنم.

 

از این بابت خوشحالم و با خیال راحت غر می زنم و نق نق می کنم.

 

ضمناً روزی در آینده ی نزدیک کسب و کاری مستقل راه اندازی خواهم کرد و شکل متفاوت مدیریت را - حتی در شرایط پیچیده و دشوار مدیریت که فعلا در کشور ما حاکم است - به دیگران نشان خواهم داد.

نظرات  (۱)

به امید موفقیت شما در کار مستقلتون. 
مطمئنا طرز فکر شما فرق می‌کنه و این‌که تونستید انقدر دقیق به اطراف نگاه کنید نشون می‎‌ده راه‌حلی برای مسئله دارید.
پاسخ:
سلام.
ممنونم از لطف شما.
امیدوارم امکان تاثیرگذاری داشته باشم ولو بر جمعی کوچک.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی