گفت و گو
داشت انرژی می داد.
می گفت:
این که چه کسی، در چه زمانی، به چه شیوه ای و با چه وسیله ای تصمیم به آزار و اذیت تو بگیرد، اصلاً در اختیار تو نیست.
این، یعنی تو نمی توانی در مورد نحوه ی رفتار آدم های دیگر با خودت نقشی ایفاء کنی.
ولی این که در مقابل این آزار و اذیت ها چه واکنشی نشان بدهی در اختیار توست. اتفاقاً، همین واکنش توست که به دیگران خط می دهد که رفتار بعدی شان چگونه باشد.
گفتم:
همین جملات ظاهراً ساده ای که می گویی، همان ها است که باعث می شود گاه آدم پیر شود و از درون بشکند و قلبش درد بگیرد ولی حتی نزدیک ترین کسان هم متوجه اش نشوند.
پشت این نسخه ها و توصیه های خوش آب و رنگ، می تواند عمری باشد که گذرانده ایم، رنجی باشد که برده ایم و عذابی باشد که تصمیم گرفته ایم به تنهایی تحمل کنیم.
پشت هر جمله ی زیبا، گاه عمری است که به تنهایی به سر برده ایم و این تنهایی دشوارترین انتخاب ما بوده.
این را، هیچ کس می داند؟