روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

پاک سازی

يكشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۶، ۰۶:۵۶ ب.ظ

امروز، برخلاف همه ی سال های گذشته در چنین روزهایی، وقت آزاد داشتم.

نشستم به پاک سازی فایل ها و پوشه های کامپیوتر اداره.

 

 

تعداد زیادی ویدئوهای تبلیغاتی، نگه شان داشتم.

تعدادی ویدئو که نمی دانم کی و چرا لودشان کرده بودم، پاک شان کردم.

تعدادی فایل که از هر کدوم چندتایی داشتم، اضافی هایش را پاک کردم و ریختم دور.

 

بعد رفتم سراغ ایمیلم.

 

تعداد پیام های دیده نشده بالای 6 هزار تا بود.

تعدادی را پاک کردم، شد 5 هزار ایمیل دیده نشده.

 

به راحتی از روی اسم ارسال کننده و از عنوانش می توانستم بفهمم کدام ها پاک کردنی هستند و قطعا چند هزارتای دیگر را هم باید فردا - اگر فرصت دست داد - پاک کنم.

 

برای شب هم، اگر باقی مانده ی خرده کاری های شب عیدی خانه رخصت بدهد باید لپ تاپ بیچاره را کمی سبک کنم.

 

اما پاک سازی های امروز ، خالی کردن پوشه هایی که بعضی شان فایل هایی از 2011 در آن ها بود مرا به فکر فرو برد؛

 

- به فکر تلاش های بسیار و شاخه به شاخه ای که طی سال های طولانی - به ویژه از زمان ورود به کارشناسی ارشد -کرده ام تا به یک فرد با سواد و توانمند و ماهر تبدیل شوم.

 

- تلاش هایی که بعضی شان اصلا جواب نداده اند، بعضی شان در کوتاه مدت جواب داده اند و  بعضی شان را با دلخوری و شاید دلشکستگی تصمیم گرفته ام رها کنم.

 

این تجربه - خوشبختانه - در تداوم تجربیاتی است که چند هفته ای است به آن دسته یافته ام و تصمیمی را که دو شب متوالی اجرا کرده ام، حالا باید کامل کنم تا برای سال آینده و سال های آینده، به نتایجی بهتر ختم شوند.

 

تصمیم مهم چند هفته ای من این بوده:

از پراکنده کاری دست بکشم و متمرکزتر عمل کنم.

 

دو شب پشت سر هم برای نجات خودم، برای سوق دادن تلاش های بعدی ام به سمت اهداف، اقدام به «پاک سازی مغز» کردم.

 

برگه های کاغذی برداشتم و بدون هیچ ترتیب و قاعده ی خاصی هر موضوعی به ذهنم رسید را روی کاغذها پیاده کردم. هر موضوعی که سال ها و ماه هاست فکرم را درگیر کرده و به نظرم به علت پراکندگی فقط در هر مقطعی از زمان تنها به بخشی از آن ها توانسته ام توجه و تمرکز کنم و برای همین خستگی زیادی را بدون عایدی کافی تحمل کرده ام.

 

نوشتم و رسم کردم:

 

از داشته هایم، از دارایی هایم،

از مهارت هایم، از توانایی هایم،

از اهدافم،از برنامه هایم،

از آنچه می خواهم بشود و بشوم،

از آنچه نمی خواهم بشود و بشوم،

از آنچه نمی توانم بشوم.

از آنچه فعلا نمی توانم بشوم.

و از این که کدام شان را خیلی می خواهم بشود.

 

حالا، می خواهم بنشینم آنها را دسته بندی کنم.

 

بعد، اولویت ها را بر اساس توانایی ها و امکانات و سایر شرایط تعیین کنم و برای هر کدام هدف زمان دار و برای هدف ها، برنامه تهیه کنم.

 

راستش، حال بدی پیدا کردم از دیدن اینکه ایمیلم پر از آدرس هایی بود که برای شان رزومه ارسال کرده بودم،

پر از درخواست هایی بود که یا موسسات و نشریات داده بودند و من  اعلام تمایل به همکاری کرده بودم، یا من در خواست داده بودم و آن ها رزومه خواسته بودند و در نهایت، هر کدام به وعده ای تبدیل شده بودند و بعد ... هیچ.

 

با غرور و اعتماد به نفس می گویم:

ظرفیت من این اندازه نیست. توانایی های من این اندازه نیست؛ بیش از این است.

 

*بخشی از مهارت ها و داشته هایم:

 

- در دوره ای به مقاله نویسی پرداخته ام برای نشریات دارای رده ی علمی - پژوهشی و علمی - ترویجی.

- در دوره ای دیگر مقالاتی برای یک نشریه ی الکترونیکی در یک سایت کارآفرینی تهیه کرده ام.

- در دوره ای به تدریس در دانشگاه علمی - کاربردی یک دوست مشغول  شده ام، و تقریبا تمام  سال ها، استاد برگزیده بوده ام و هنوز - گرچه هفته ای یک روز - همچنان ادامه دارد.

- از زمان ورود به مقطع دکترا ، بیست مقاله در روزنامه و مجلات کاربردی برای فعالان بازاریابی و فروش نوشته ام.

 - پروژه هایی ولو اندک از قبیل تدوین سند راهبردی و  مشاوره و آموزش در بخش خصوصی داشته ام،

- چندین دوره استاد برگزیده ی بانک شده ام،

- مدرس سطح A  حوزه ی «منابع انسانی» در اداره آموزش بانک شده ام،

و .....

 

**حالا در بعضی از این موارد ، تصمیم گیرنده هستم و انتخاب گر:

 

- صراحتا برای سه ترم هیچ درسی در دانشگاه نگرفتم و خودم را «فارغ التدریس» اعلام کردم. شکایتم از دستمزد پایین بود و از موارد متعدد دیگر که قبلاً اینجا نوشته ام.

- نمونه ی دیگر این که برای تدریس  سال آینده در بانک، دروسی را تعریف کرده ام که قبلاً کسی ارائه نکرده است.

 

*یک تجربه ی دوست نداشتنی:

همکاری فداکارانه با یکی از همکلاسان که خودش را خیلی اهل کار علمی و پژوهشی نشان می داد، ولی هیچ کار مشترکی با او به نتیجه نرسید.

 

**تصمیم تازه ام برای این تجربه این است:

در همین روزهای پیش ِ رو، کارهای قبلی و کارهای ناقص مانده را به نام خودم و به شیوه ی خودم به جریان خواهم انداخت و به نتیجه خواهم رساند.

 

*تجربیات دیگری هم هست:

- وقتی هم دانشگاهی دوره ی کارشناسی ات موسسه ی آموزشی دارد و در دیدار خصوصی قول همکاری داده و ابراز خوشحالی کرده که امکان همکاری فراهم شود ولی حالا  که زمان توافقی رسیده، رزومه ات را می گیرد و بدون اینکه خودش فرصتی برا ی گفت و گو بدهد از طریق منشی اش، آن هم نه با تماس آنها بلکه در جواب تماس های چندباره ی تو می گوید که رزومه ات را داریم و هر وقت دوره ای مناسب خواستیم تشکیل بدهیم خبرت می کنیم،

- وقتی از یکی از بزرگترین افراد تاثیر گذار رشته ات که همکاری های نزدیکی با او داری در خواست همکاری داری و به نتیجه نمی رسد،

- وقتی در بعضی کلاس ها و سمینار ها می بینی افرادی را که مهارت ارائه شان و تسلط علمی شان در حد و حدود تو یا کمی کم تر از توست ولی شرایط برای تو فراهم نیست،

 

**تصمیم تازه می تواند این باشد:

 بجنبی و شرایط را به نفع خودت تغییر بدهی.

 

- باید مسلط بشوم به شناخت از شرایطی که اوضاع را می توان تغییر داد،

- باید مجهز بشوم به چیزی که با آن می توان ظرفیت و قابلیت را به رخ کشید،

- باید مستقل بشوم و دیده بشوم ، تا به سراغم بیایند.

- باید متخصص بشوم تا سراغم را بگیرند،

- و البته باید روابطی اثر گذار بسازم تا معرفی بشوم.

 

- باید با سواد و متخصص بشوم و به طور مستقل کسب و کار راه بیندازم، از ابزارهای رایج این روزها به شیوه های مناسب بهره برداری کنم، ارتباطات تازه و البته اثربخش تر بسازم، صاحب سبک  و صاحب اثر بشوم تا دیده شوم.

 

باید حرفه ای عمل کنم.

 

همان آموزش هایی که به دانشجویان داده ام ، همان مشاوره هایی که علاف به نتیجه رسیدنش از سوی دیگران بوده ام، همان بی خوابی هایی که بدون در نظر گرفتن نفع شخصی تحمل کرده ام، همان داشته ها و توانایی ها، همان قبلی ها که بعضی شان را نوشتم و بعضی را در حوصله ی شما ندیدم، همان ها را تکمیل کنم و ارتقاء بدهم و به کار بگیرم، اتفاقات خوشایندی خواهند افتاد.

 

سال 97 ، به یاری خداوند، سال من است؛ سال متفاوت من.

 

و این، همه ی ماجرا نیست.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی