سالها قبل، وقتی جوان بودم و مجرد، در چند مورد افاضه کرده بودم که:
چرا بعضیا وقتی به مراسم عروسی میان، نه دست می زنند، نه می خندند، نه شادند، همه اش مشغول حرف زدند هستند یا زل زده اند به یه گوشه ی سالن؟
سلام.
انگار حرفهایی که از جنس صحبتهای خصوصی هستند را ناخواسته با سلام شروع می کنم.
این یک اقرارنامه است که شاید اصلا آن را نخوانید، ولی به سبب اهمیتی که برای خودم دارد و لازم است مدنظر داشته باشم، آن را می نویسم.
بعد از نوشتن پست دیشب با نام «دندان پیش یا دندان آسیا؟ مساله این است.» حال خودم خیلی بد شد.
حذفش کردم.
چند سال پیش از این، مقاله ای در خصوص فساد اداری در کشور نوشته بودم و با این پرسش شروع کرده بودم که چرا با وجود داشتن 5 نهاد نظارتی در سطوح عالی کشور، باز هم از فساد در امان نیستیم؟
آخرش هم چندین راه حل اساسی و عملیاتی برای مقابله ی اثربخش با فساد هم در مرحله ی پیشگیری و هم در مرحله ی جلوگیری از گسترش فساد ارائه کرده بودم.
چند وقتی است دوباره می بینمش.
نگاهم نمی کند، یعنی سعی می کند ندیده بگیرد.
نمی دانم مرا نمی شناسد یا او هم مثل من ردی از دیدارهای آن سال ها در ذهن دارد و نمی خواهد بروز دهد.
یکی از واقعیت های انکار ناپذیر در زمینه ی «فرهنگ اجتماعی» این است که وقتی مباحث «حاشیه دار» یا «حاشیه پرور» (یعنی مباحثی که ذاتاً ظرفیت حاشیه دار شدن را دارند) حضورشان در جامعه پررنگ می شود، مباحث دیگر کمابیش از دید عامه مخفی می شوند.
هر چه آن اولی قوی تر باشد یا حضوری قدرتمندتر پیدا کند، این دومی، بیشتر و زودتر کمرنگ می شود.