طی سالهای بیش از دو دهه که اینجا مشغول کار هستم، دوستان زیادی در رده های سازمانی مختلف و در واحدهای گوناگون پیدا کرده ام.
در مقاطع مختلف از طرف این دوستان دعوت هایی برای پیوستن به مجموعه کاری شان و پذیرش همکاری با آنها داشته ام.
تازه وارد سازمان شده بودیم.
یکی از قدیمی های سازمان توصیه ای مهم کرد که بعضی از بچه های هم دوره من جدی نگرفتند.
اما آن اندازه مهم و کارساز و قابل توجه بود که بارها سر کلاس های مختلف - مخصوصا وقتی فراگیران کارمند بوده اند- این داستان را برای شان نقل کرده ام.
یک دوستی دارم که سابقه ی راه اندازی چند کسب و کار را هم دارد.
چند وقت پیش اینطور اظهار نظر کرد که: مشاوره راحت ترین و بی دردسرترین روش پول درآوردن است. مشاور هیچ مسئولیتی ندارد و فقط پول می گیرد.
یکی از همکاران به سبب نوع مهارتها و تحصیلاتی که داشت باید از سازمان به طور موقت منفک می شد و به واحد دیگری می رفت؛ او آی تی می دانست و قرار بود برای واحد سازمانی ما، سامانه ای طراحی شود.
او رفته بود تا در واحد آی تی نماینده ی مطلع واحد ما باشد و به کمک بچه های آن واحد، سامانه را متناسب با کارهای واحد ما طراحی و تولید کنند.
با دوستی درباره حمایت یا عدم حمایت از کارکنان در جلسات اداری صحبت می کردیم، گفتم من سابقه ی همکاری با دو نوع از مدیران را داشته ام: