فقط در 180 دقیقه
اگر خواستید از «آموزش» برای خودتان دکانی بسازید - که بعید می دانم اهل این کارها باشید - یک پیشنهاد عالی برای تان دارم.
اگر خواستید از «آموزش» برای خودتان دکانی بسازید - که بعید می دانم اهل این کارها باشید - یک پیشنهاد عالی برای تان دارم.
کلافگی خودش میاد.
یعنی، از اون دسته پدیده هاست که هر وقت شرایط رو فراهم ببینه، سر و کله اش پیدا می شه؛ نه اجازه می گیره، نه اعلام می کنه.
چقدر هم به سراغ من یکی میاد!
می گم اگه کلافگی بطور متوسط همین اندازه به بقیه آدمها سر بزنه که به من می زنه، به گمانم باید بگم بزرگترین ویژگی مشترک نسل آدمی - دست کم نسل فعلی - کلافگیه.
بر اساس یک سری مشاهده ، قصد طرح چند سوال را دارم؟
سوال از رفتاری که محدود به یک کشور نیست.
بعضی مواقع لازم است برای دیگران غول بسازیم.
اینکه آنها علاقمند باشند غول داشته باشند یا نه، اهمیتی ندارد؛ چون اصلاً به خودشان مربوط نیست.
ما هر وقت لازم بدانیم، موظفیم و متعهدیم برای آنها غول بسازیم.
چگونه؟
ما اقلیت سازیم.
این را امروز صبح فهمیدم.
وقتی داخل مترو بودم.
وقتی که پسر جوان سوار مترو شد.
همان پسر جوانی که هندزفری خلبانی به گوشش بود.
با هندزفری خلبانی داشت یک موسیقی راک را با صدایی بلند گوش می داد.
صدای موسیقی آن قدر بلند بود که به گوش من و بقیه مسافران تا یک واگن آن طرف تر هم می رسید.
- ساعت ٤:٤٥ ب.ظ روز دوشنبه ٧ فروردین ۱۳٩٦
پیش نوشت:
این نوشته، خاطره ای واقعی است از یک دوست.و متاسفانه، تماماً واقعی است.
متغیر مستقل، متغیر تاثیرگذار است. متغیر وابسته، متغیر تاثیرپذیر.
مرتب این جمله را با خشم و دلخوری تکرار می کرد.
از او پرسیدم علت این خشم و دلخوری و رابطه اش با این تعریف ساده ازمتغیر وابسته و مستقل چیست؟
جوابش اشکم را درآورد.
از پایان نامه ی کارشناسی ارشدش برایم گفت.
- ساعت ۱٠:٤٢ ق.ظ روز پنجشنبه ٢٦ اسفند ۱۳٩٥
یکی دو روزی است نامیزان هستم؛ بیشتر روحی.
هیچ حسایستی از نوع فصلی و غیر فصلی ندارم. فقط هر از چندگاهی از حالت روتین خارج می شوم و کلافگی وضعیت غالب روحی ام می شود.
شاید به خاطر خبرهای فوت چهره های دوست داشتنی ام، آن هم پشت سر هم باشد، شاید به خاطر سوء تفاهم های داخل خانه و به احتمال بیشتر به خاطر هر دوی آنها.
کلافه بودم.
با این کلافگی، امروز تصمیم گرفتم تا حد ممکن نافرم باشم.