چارلز دیکنز، پیپ، مجرم فراری و من
مرد به ساق پایش نگریست و پرسید:«میدانی سوهان چیست؟»
پیپ گفت:«بله آقا».
مرد پرسید:«آیا میتوانی مقداری نان و غذا و یک سوهان برایم بیاوری!»
پیپ جواب داد:«بله آقا».
مرد گفت:«قول میدهی دراینباره با کسی صحبت نکنی؟»
پیپ گفت:«بله».
مرد گفت:«فردا منتظر تو هستم. یادت نرود چه قولی دادهای. اگر دراینباره با کسی حرفی بزنی حسابت را میرسم».
سپس پیپ را رها کرد.
پیپ با سرعت هرچه تمامتر به طرف دهکده و منزل خود دوید.