خاطرات سازمانی من- تجربه ی بازنشستگی
وارد اداره شدم.
به روال جاری هر روزه، کامپیوترم را روشن کردم ولی سیستم بالا نیومد.
نام کاربری و کلمه عبور را می زدم ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد.
وارد اداره شدم.
به روال جاری هر روزه، کامپیوترم را روشن کردم ولی سیستم بالا نیومد.
نام کاربری و کلمه عبور را می زدم ولی هیچ اتفاقی نمی افتاد.
نمی دانم این موضوع از کجا آب می خورد که وقتی به بعضی ها سمتی داده می شود، ولو در حد سرپرستی چند آدم مثل خودشان، شیوه ی انتخابی شان برای اداره ی کار این است که با همه یک شکل رفتار کنند و انتظار دارند که همه خودشان را با آن شیوه ی کار تطبیق بدهند، چون آنها همین شیوه را درست می دانند.
در صفحه ی اینستاگرام پستی گذاشته ام به نقل از کتاب «یادداشت های روزانه جان سی مکسول» که دیدم جای پرداختن بیشتر دارد، گفتم اینجا هم کمی بیشتر درباره اش بنویسم.
چند سال پیش در یک نشریه ی الکترونیکی که محوریت کارآفرینی داشت و عنوانش «میلیاردرها» بود، مقاله ای نوشته بودم با این مضمون که «شروع رایگان یک کار، شروع یک کار رایگان نیست.»
گفته بودم از اینکه کاری را ابتدا رایگان شروع کنیم نترسیم؛ ولی همیشه رایگان ادامه اش ندهیم.
بعد از تجربه ی عجیب برنامه «غیرمحرمانه»* شبکه ی دو تلویزیون (لینک پست را پایین گذاشته ام) و تجربه ی دلچسب و لذت بخش برنامه ی «رویش»** رادیو اقتصاد (لینک این پست را هم پایین گذاشته ام) ، دوباره از نیمه های خرداد ماه امسال حضوری متفاوت در رادیو اقتصاد را به توصیه ی دوستان شروع کرده ام.
در دوران سربازی ما اصطلاحی بسیار باب بود: «شانس خدمتی».
بعضی آدمها، مرام شان مرام درستی است ولی در جای مناسب خودشان قرار نمی گیرند.
گرفتار آدمهایی می شوند که آنها را به درستی درک نمی کنند و قدر آنها و آن چه انجام می دهند را نمی فهمند.