طرز تهیه ی غول
بعضی مواقع لازم است برای دیگران غول بسازیم.
اینکه آنها علاقمند باشند غول داشته باشند یا نه، اهمیتی ندارد؛ چون اصلاً به خودشان مربوط نیست.
ما هر وقت لازم بدانیم، موظفیم و متعهدیم برای آنها غول بسازیم.
چگونه؟
بعضی مواقع لازم است برای دیگران غول بسازیم.
اینکه آنها علاقمند باشند غول داشته باشند یا نه، اهمیتی ندارد؛ چون اصلاً به خودشان مربوط نیست.
ما هر وقت لازم بدانیم، موظفیم و متعهدیم برای آنها غول بسازیم.
چگونه؟
در این 20 و خرده ای سالی که در سازمان های کوچک و بزرگ مشغول کار بوده ام، از دولتی و خصوصی و نیمه دولتی و وابسته به نهاد گرفته تا خصولتی (خصوصی دولتی شده) تقریباً با همه نوع سازمانی آشنایی پیدا کرده ام؛ یا شاغل آنها بوده ام یا به سبب دورانی که حسابرس بوده ام با آنها سر و کار داشته ام.
در این بین آدم های زیادی آمده اند و رفته اند که من با نوع نگاه خاص خودم متوجه نکات مهمی از این رفتن ها و آمدن ها شده ام.
شهریور 1394 دانشجوی دکترای بازاریابی شدم.
امروز که حدوداً 2 سال از آن زمان گذشته، آزمون جامع را هم پشت سر گذاشته ام و از ترم جدید، به امید خدا به سوی رساله ی پایان نامه حرکت خواهم کرد.
در این دو سال دانشجوی بازاریابی بودن و دانشجوی دکترای بازاریابی بودن، چه کرده ام؟
این سوال را اول از همه خودم از خودم پرسیدم.
این که هم افراد عادی و هم صاحب نظران در مواجهه با تکنولوژی به دو یا سه دسته تقسیم می شوند، موضوعی نیست که نیاز به یادآوری یا دفاع یا موافقت و مخالفت داشته باشد.
خیلی ساده است: عده ای معتقدند تکنولوژی خوب ِ خوب ِ خوب است،عده ای معتقدند تکنولوژی بد ِ بد ِ بد است،عده ای معتقدند هم خوب است و هم بد.
از دیگر سو، وقتی تکنولوژی در خدمت هنر قرار می گیرد، می تواند به ارتقاء هنر کمک کند یا به اضمحلال آن.
وقتی در خدمت فرهنگ قرار بگیرد، می تواند به ارتقاء آن کمک کند یا به اضمحلالش و...
حرف من چیز دیگری است.
ما اقلیت سازیم.
این را امروز صبح فهمیدم.
وقتی داخل مترو بودم.
وقتی که پسر جوان سوار مترو شد.
همان پسر جوانی که هندزفری خلبانی به گوشش بود.
با هندزفری خلبانی داشت یک موسیقی راک را با صدایی بلند گوش می داد.
صدای موسیقی آن قدر بلند بود که به گوش من و بقیه مسافران تا یک واگن آن طرف تر هم می رسید.
دوستی می گفت:
یک روز تو این مملکت، طرف تار سبیلش را گرو می گذاشت و همه تا آخرین حد ممکن به او اعتماد می کردند. حتی ناموس شان را با خاطر آسوده به او می سپردند. حالا، سبیل که خیلی مد نیست، طرف از جان مادرش و بچه هایش تا فرق شکافته مولا علی و سر و دست بریده و قرآن مجید را قسم می خورد، باز هم به راحتی زیر همه ی تعهداتش می زند و انگار نه انگار، ککش هم نمی گزد.
در کاسبی هم متاسفانه، این نوع رفتار به وفور دیده می شود.