روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

یادداشت های مدیریت و بازاریابی و فروش

روزنوشته های علیرضا داداشی

فارغ التحصیل دکترای مدیریت بازرگانی (بازاریابی) از دانشگاه آزاد اسلامی هستم.

از اول مهر 1395 وبلاگ نویسی می کنم؛ این وبلاگ را تیر 1396 راه اندازی کرده ام.

از مدیریت می نویسم و بازاریابی و فروش. موضوعات دیگر را هم از دید مدیریت تحلیل می کنم.

نظرات دوستانم نواقص مرا برطرف خواهند کرد.

آخرین نظرات

۱۰۷ مطلب با موضوع «یادداشت های مدیریتی» ثبت شده است

درباره ی من

يكشنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۰۵ ب.ظ

در این پست، در قالب دو بخش، ابتدا یک نکته ی تازه را از اینستاگرامم نقل خواهم کرد و سپس به تصمیمات تازه ام برآمده از آن خواهم پرداخت.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۰۵
علیرضا داداشی

در معرض بودن

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۸، ۰۵:۵۸ ب.ظ

پدرم همیشه می گفت: « کسی که ماهی می خواهد، باید خیس شدن را بپذیرد.»

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۵۸
علیرضا داداشی

ناتوانی مدیران دولتی

يكشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۴ ق.ظ

در سیستم دولتی، یک سمتی وجود دارد به نام: «مشاور مدیر عامل در امور فلان».

وقتی کسی که به شکل های مرسوم در سیستم دولتی صاحب عنوان و پستی شده، سابقه ی کاری اش بالا برود یا به توفیق بازنشستگی نائل شود و جایی نداشته باشد که برود، به عنوان «مشاور» به فعالیتش ادامه می دهد.

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۰:۰۴
علیرضا داداشی

خاطرات سازمانی من: فراموش می شوی

دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۵ ق.ظ

سنش بالاتر از بقیه آدمهای مجموعه بود؛ در شِرُف بازنشستگی.

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۷ تیر ۹۸ ، ۰۹:۵۵
علیرضا داداشی

خاطرات سازمانی من: تعمیرکار حرفه ای

دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۳۶ ب.ظ

یک عده بودیم که همگی با مدرک دانشگاهی و سابقه ی کاری مرتبط وارد سازمانی شده بودیم که خیلی سال بود استخدام گروهی نداشت و از طرفی دیگر هم مدارک تحصیلی کارکنان ِ پیش از ما، اغلب غیر دانشگاهی بود.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۵:۳۶
علیرضا داداشی

عطار، گوگل، راننده تاکسی

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۵۷ ب.ظ

راننده تاکسی حدود 60 سالی داشت.

این حدس من را بعداً وقتی به سال سربازی رفتنش اشاره کرد تایید کرد.

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۸ ، ۱۲:۵۷
علیرضا داداشی

خاطرات سازمانی من: شهریار

چهارشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۰۸ ب.ظ

تعداد کارکنان شرکت زیاد نبود.

ما چهار پنج نفر بودیم که روزها با مدیر عامل سوار اتومبیل شخصی اش می شدیم، می رفتیم  در خیابان ها و کوچه های اطراف شرکت در میدان آرژانتین بروشور پخش می کردیم تا مردم با شرکت آشنا شوند.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۰۸
علیرضا داداشی